زیاد
نویسه گردانی:
ZYAD
زیاد. (اِخ ) ابراهیم بن سفیان بن سلیمان بن ابی بکربن عبدالرحمن بن زیادبن ابیه ، مکنی به ابواسحاق . از شاگردان اصمعی و جز او. اوراست : کتاب شرح کتاب سیبویه . کتاب الامثال . کتاب النقط و الشکل . کتاب الاخبار. کتاب اسماء السحاب و الریاح و الامطار. (ابن ندیم ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
واژه های همانند
۵۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
زیاد. (از ع ، ص ، ق ) بمعنی افزونی و زیادتی باشد. (برهان ). افزون و افزون شدن . (غیاث ). از «زیادة» عربی بمعنی افزونی و در فارسی فصیح نیز زی...
زیاد. (اِخ ) نام مردی کافر که رسول اکرم (ص ) را به فحشاء متهم کرد و او را زیاد منکر خواندند. (از آنندراج ) (از غیاث ) (از شرفنامه ٔ منیری ) : ز...
زیاد. (اِخ ) ابن ابراهیم بن محمد. از فرزندان زیادبن ابیه . ازجانب بنی عباس بسال 289 هَ . ق . ولایت یمن یافت . (از اعلام زرکلی ). رجوع به ت...
زیاد. (اِخ ) ابن ابی سفیان . رجوع به زیادبن ابیه شود.
زیاد. (اِخ ) ابن ابیه . بسال نخستین از هجرت متولد شدو بسال 53 هَ . ق . درگذشت . پدر او معلوم نیست ، او را به عبید ثقفی نسبت داده اند. در سال ...
زیاد. (اِخ ) ابن احمد الکاملی ، فخرالدین . از امراء دولتهای مجاهدیه و افضلیه ٔ یمن بود. همراه مجاهد به مصر رفت . خزرجی گوید وی در زمان خود سی...
زیاد. (اِخ ) ابن اَفْلَح . از وزراء دولت عامریه ٔ اندلس و از بزرگان رجال آنان بود و پدرش از موالی ناصر عبدالرحمن بن محمد بود. او در سال 368 ...
زیاد. (اِخ ) ابن الاصفر. رئیس صفریه ، فرقه ای از خوارج . (مفاتیح ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). مؤسس صفریه از فرقه های خوارج است . (فرهنگ فارس...
زیاد. (اِخ ) ابن المغیرةبن زیادبن عمرو العَتَکی . یکی از سخاوتمندان و اعیان بود و جامعی به دروط بلهاسة (از نواحی بهنسا در صعید مصر) ساخت و ب...
زیاد. (اِخ ) ابن حُناطة التجیبی . یکی از دانشمندان و برگزیدگانی بود که پس از فتح مصر در آن دیار میزیست و عبدالعزیزبن مروان هنگامی که به د...