اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زید

نویسه گردانی: ZYD
زید. [ زَ ] (اِخ ) ابن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب (ع ). مردی با جلالت قدر و باورع و تقوی بود. پیوسته بنی امیه از قیام وی خائف بودند. پس اتفاق افتاد که هشام زید را به ودیعتی از خالدبن عبداﷲ القسری متهم داشت و نامه بدو نوشت تا نزدیوسف بن عمر امیر کوفه رود. زید به کوفه رفت و یوسف ازو آن حال بپرسید و چیزی بر وی ثابت نگشت و یوسف اورا سوگند داد و بازگردانید. زید از کوفه به قصد مدینه بیرون شد. مردم کوفه بر وی گرد آمدند و گفتند اینجا صد هزار مرد شمشیرزن است که همه در رکاب تو جان سپردن خواهند. بازگرد تا با تو بیعت کنیم و از بنی امیه درین شهر قلیلی باشند و ما بر آنان فایق آئیم . زیدگفت من از غدر شما ترسانم و بیم دارم که با من آن کنید که با جد من حسین علیه السلام روا داشتید. ایشان سوگندان یاد کردند و عهود و مواثیق محکم گردانیدند و بسی مبالغه کردند تا وی به کوفه بازگشت و پانزده هزار مرد تنها از کوفیان با وی بیعت کردند غیر از مردم بصره و واسط و موصل و خراسان . چون کار تمام شد زید گفت : الحمد ﷲ الذی اکمل لی دینی ، بخدای که من از جد خویش شرم داشتم با او بر کوثر حاضر آیم در میان امت ، امر معروف و نهی منکر ناکرده . آنگاه دعوت آشکار کرد و یوسف امیر کوفه از دست امویان ، لشکری گرد کرد و میان دو فریق جنگی عظیم درگرفت و در آخر لشکر زید بپراکندند و او با گروهی قلیل حربی سخت کرد و تیری بر پیشانی او آمد و بدان تیر درگذشت ۞ . یاران او وی را دفن کرده و بر گور او آب راندند تا پیدا نباشد و یوسف بن عمر زمین ها می کاوید تا جسد او بیافت و مصلوب کرد و پس از صلب بسوخت و خاکستر او به آب فرات داد. (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به کامل ابن اثیر ج 5 صص 107 - 116 و حبیب السیر وخاندان نوبختی اقبال و نامه ٔ دانشوران ج 5 ص 91 و روضات الجنات ص 580 و ضحی الاسلام و مجمل التواریخ و القصص و تاریخ اسلام و عیون الاخبار و الموشح و عقدالفرید و البیان و التبیین و فرهنگ فارسی معین و زیدیه شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
زید. [ زَ / زی / زَ ی َ ] (ع مص ) افزون شدن و افزون کردن (لازم و متعدی ) ۞ . یقال : زاده اﷲ خیراً و زاد فیما عنده . (منتهی الارب ) (از اقرب ...
زید. [ دَ ] (ع فعل ) فعل ماضی مجهول یعنی افزون شد و بیشتر این فعل را دردعا استعمال می کنند مانند: زید قدره ؛ یعنی افزون باد قدر و مرتبه ٔ ا...
زید. [ زَ ] (اِخ ) رجوع به ابویسار شود.
زید. [ زِ ] (اِخ ) دهی از دهستان میان دورود است که در بخش مرکزی شهرستان ساری واقع است و 1300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3...
زید. [ زَ ] (اِخ ) ابن ابی الزرقاء. فقیه محدث . راوی کتاب جامع الصغیر سفیان ثوری . (ابن الندیم ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
زید. [ زَ ] (اِخ ) ابن ابی الشعثاء العنزی . رجوع به ابوالحکم شود.
زید. [ زَ ] (اِخ ) ابن ابی شبه . صحابی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
زید. [ زَ ] (اِخ ) ابن احمدبن زید کاتب . رجوع به المعتمر زید... شود.
زید. [ زَ ](اِخ ) ابن ارقم الخزرجی (000 - 68 هَ . ق .). صحابی بود و در هفده غزوه با حضرت رسول اکرم شرکت داشت و در جنگ صفین با حضرت علی ...
زید. [ زَ ] (اِخ ) ابن اسلم العمری ۞ المدنی . وی فقیه و مفسر و اهل مدینه بود. او را تفسیری است که پسرش عبدالرحمان آن را از او روایت کرد...
« قبلی صفحه ۱ از ۷ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.