اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زیرا

نویسه گردانی: ZYRʼ
زیرا. (حرف ربط) بمعنی تعلیل ، یعنی از برای آن و از این جهت . (برهان ) (آنندراج ). از برای آن و از جهت آن و از این جهت و چونکه . (ناظم الاطباء). ازیرا. پهلوی ازیراک ۞ . از این جهت . بدین سبب . ایرا. (فرهنگ فارسی معین ). ازایرا. بدین جهت . چونکه . که . بدین دلیل . چه . از آن روی . ایرا. بدلیل این . از این روی . بدین سبب . برای این . از این جهت . از بهر این . از پی این . بدان علت . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
جهان را نام او زیرا جهان است
که زی هشیار چون رخش جهان است .

(ویس و رامین ).


با کوه گویم آنچه از او پر شود دلم
زیرا جواب گفته ٔ من نیست جز صدا.

مسعودسعد.


خانه چون خلد است و من چون آدمم زیرا مرا
حور گندم گون حسنا دادی احسنت ای ملک .

خاقانی .


رجوع به زیراک و ایرا و ازیرا شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
زیرا. (اِخ ) (برکه ٔ...) یا زیره . نام جایی است میان راه دمشق به حجاز نزدیک شهر بصری . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : اهل حوران در شهر بصری ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.