اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زینهار خوردن

نویسه گردانی: ZYNHAR ḴWRDN
زینهار خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) خلف پیمان کردن . عهد و پیمان شکستن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). نقض عهد کردن . عهد شکستن . پیمان شکستن . (فرهنگ فارسی معین ) :
بر این تخت شاهی مخور زینهار
همی خیره بفریبدت روزگار.

فردوسی .


بدو گفت گستهم کای شهریار
به شیرین روانت مخور زینهار.

فردوسی .


ای زینهارخوار بدین روزگار
از یار خویشتن که خورد زینهار.

فرخی .


- زینهار خوردن باتن خود، زینهار خوردن به جان و تن خود، زینهار خوردن بر تن خویش ؛ خود را در معرض خطر و فنا و نیستی قرار دادن . بخود ستم و ظلم کردن :
پیاده تو با لشکر نامدار
نتابی مخور با تنت زینهار.

فردوسی .


مگر بد سگالد بدو روزگار
به جان و تن خود خورد زینهار.

فردوسی .


ز یزدان و از روی من شرم دار
مخور بر تن خویشتن زینهار.

فردوسی .


جان تو پادشاها در زینهار حق
بر جان خویش دشمن تو خورده زینهار.

سوزنی .


اگر دهشت و حیرت به خود راه دهم بر جان خود ستم کرده باشم و بر تن عزیز زینهار خورده . (سندبادنامه ص 327).
- زینهار خوردن با جان کسی ؛ زینهار خوردن بر جان کسی . بر وی ستم کردن : این چیست که تو کردی و با جان من زینهار خوردی . (تاریخ بخارا). رجوع به ترکیب بعد شود.
- زینهار خوردن بر جان کسی ؛ اورا به مرگ سپردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
چه بازی نمودی به فرجام کار
که بر جان فرزند من زینهار
بخوردی و در آتش انداختی
بدینگونه بر جادویی ساختی .

فردوسی .


|| خیانت کردن . (فرهنگ فارسی معین ). در امانت خیانت کردن :
ز بهر آل پیغمبربخوردم
چنین بر جان مسکین زینهاری .

ناصرخسرو.


نخوردم بر ایشان بجان زینهار
نجستم سپاه و کلاه و سریر.

ناصرخسرو.


... فردا که در شهر آیی زینهار با کسی سخن نگویی وداد و ستد نکنی و بر مال خود زینهار نخوری . (سندبادنامه ص 303).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.