ژرف بین . [ ژَ ] (نف مرکب ) متعمق . باریک بین . غوررس . عمیق . نافذالنظر. تیزچشم . تیزبین . ژرف اندیش . ژرف نگاه . ژرف نگر
: چه بیند بدین اندرون ژرف بین
چه گوئی تو ای فیلسوف اندر این .
ابوشکور.
۞ یکی ژرف بین است شاه یمن
که چون او نباشد به هر انجمن .
فردوسی .
ز هر کشوری مردم ژرف بین
که استاد یابی بدین برگزین .
فردوسی .
چونیکو ببیند دل ژرف بین
در این نیست جز حکم جان آفرین .
فردوسی .
یکی چاره آورد از دل بجای
که بد ژرف بین او به تدبیر و رای
۞ .
فردوسی .