سابون
نویسه گردانی:
SABWN
سابون . (اِخ ) ناحیه ای است به قرب بحرین . (نزهة القلوب ص 137).
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
سابون . (اِ) رجوع به صابون شود.
صابون . (معرب ، اِ) سابون است . گرم و خشک ، مفرح جسد، منضج ، ملین ، مدرّ و جالی است . (منتهی الارب ). از مخترعات هرمس است ، و طریق ساختن او آ...
صابون . (اِخ ) ج ِ صابی در حالت رفع (به قرائت مردم مدینه ) و در حالت نصبی و جری صابین خوانند. رجوع به تاج العروس ، نهایة و تفسیر ابوالفتوح...
این واژه در یونانی سپون sapon در لاتین سپو sapo در فرانسه سون savon در انگلیسی سوئاپ soap بوده و نگارش آن سابون است.
صابون پز. [ بوم ْ پ َ ] (نف مرکب ) آنکه صابون پزد.
صابون پزی . [بوم ْ پ َ ] (حامص مرکب ) عمل پختن صابون : آن دیگ لب شکسته ٔ صابون پزی ز من و آن چمچه ٔ هریسه و حلوا ازآن ِ تو.وحشی .
کیسه صابون . [ س َ / س ِ ] (اِ مرکب ) لیف . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- کیسه صابون زدن ؛ لیف زدن (در حمام ). (از یادداشت به خط مرحوم د...
خمیر صابون . [ خ َ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چون مواد صابونی را بشکل خمیر درآورند و آن را در مظروفی املس قراردهند که با مختصری فشار آن م...
صابون فروش . [ ف ُ ] (نف مرکب ) آنکه صابون فروشد.
صابون زدن . [ زَ دَ ](مص مرکب ) شستن . پاکیزه کردن با صابون : جان را به علم و طاعت صابون زن جامه است گر تو را همه صابونی . ناصرخسرو.چنان ...