اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ساحل

نویسه گردانی: SAḤL
ساحل . [ ح ِ ] (اِخ ) نام جایگاهی است . (معجم البلدان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
ساحل . [ ح ِ ] (ع اِ) لب . (دهار). عراق . (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ). کنار. کناره . کران . کرانه . ج ، سواحل . || کناره ٔ دریا. (مهذب الاسم...
ساحل . [ح ِ ] (اِخ ) سواحل شرقی افریقا یعنی زنگبار و سفاله و نواحی همجوار آن را گویند. مردم آنجا و زبان آنان را نیز ساحلی و سواحلی نامند. (...
ساحل . [ ح ِ ] (اِخ ) ناحیه ای در افریقا، واقع در ساحل غربی بحر احمر و در شمال مصوع . (قاموس الاعلام ترکی ).
ساحل . [ ح ِ ] (اِخ ) قسمت ساحلی الجزایر و تونس را در افریقا نامند. (قاموس الاعلام ترکی ).
ساحل . [ ح ِ] (اِخ ) ناحیه ای است در شهرستان بیروت در لبنان ، دربخش عکا و شامل 18 قریه است . (قاموس الاعلام ترکی ).
ساحل . [ ح ِ ] (اِخ )ناحیه ای است در طرابلس غربی . (قاموس الاعلام ترکی ).
ساحل . [ ح ِ ] (اِخ ) شاعری است نهاوندی ، او راست :وعده ٔ وصلم بماه و سال مفرمامدت هجر تو سال و ماه ندارد.(از بهترین اشعار پژمان ).
ساحل گاه . [ ح ِ ] (اِ مرکب ) ساحل . کنار دریا. کنار رود : ازین گردابه چون باد بهشتی بساحلگاه قطب آورده کشتی . نظامی .رجوع به ساحل شود.
ساحل نشین . [ ح ِ ن ِ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) کناره نشین . آنکه در کناردریا، یا رودی بزرگ خانه دارد. رجوع به ساحل شود.
ساحل خانه . [ ح ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) ساحل سرای . سرائی که در کنار دریا باشد. (ناظم الاطباء).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.