سار
نویسه گردانی:
SAR
سار. (اِ) مخفف ساره بمعنی پرده است . (برهان در ماده ٔ در ساره ). رجوع به ساره شود.
واژه های همانند
۶۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
سار. (اِ) پرنده ای است سیاه و خوش آواز که خالهای سفید ریزه دارد. و مرغ ملخ خوار نوعی از آن است . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). جانوری ...
سار. (اِ) رنج و آزار و محنت ۞ . (برهان ) (جهانگیری ) (شعوری ) (انجمن آرا) : جانم به لب آمد از غم و سارمُردَم ز جفا و جور بسیار.خسروانی (از ج...
سار. (اِ) سر. (برهان ) (جهانگیری ) (شعوری ) (انجمن آرا) (آنندراج ). که به عربی رأس گویند. (برهان ). به این معنی در ترکیبات زیر آمده است : آ...
سار. [ سارر ] (ع ص )شادکننده . مفرح . گویند: رجل سار. (اقرب الموارد). یقال ساربار، از اتباع . (مهذب الاسماء). پنهان کننده .
سار. (اِخ ) دهی است از دهستان نیاسر بخش قمصر شهرستان کاشان . واقع در 67 هزارگزی شمال باختری قمصرو 16 هزارگزی باختر راه شوسه ٔ کاشان به قم ...
سار. (اِخ ) دهی است از دهستان رود قات بخش مرکزی شهرستان مرند، واقع در 48 هزارگزی خاور مرند و 15 هزارگزی راه شوسه ٔ اهر به تبریز. جلگه ای و...
سار. (اِخ ) ۞ رودخانه ای است که در مناطق مرزی آلمان و فرانسه جریان دارد و پس از طی مجرائی بدرازای 240 هزارگزی به رودخانه ٔ موزل می پیو...
سار. (اِخ ) ۞ ناحیه ای است بین فرانسه و آلمان ، و محدود است از شمال و شمال غرب به فرانسه و از مشرق و جنوب و جنوب غرب به آلمان . به م...
دشت سار. [ دَ ] (اِ مرکب ) سرزمینی که دشت و بیابان باشد : ور خشکی دشت سارت آید پیش از دیده ٔ خود فرستمت باران .مسعودسعد.
زاغ سار. (ص مرکب ) زاغ سر. (فهرست ولف ). همانند زاغ در سیاهی . کنایه است از سخت سیاه چهره : از این زاغ ساران بی آب و رنگ نه هوش و نه دان...