اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سار

نویسه گردانی: SAR
سار. (اِخ ) ۞ ناحیه ای است بین فرانسه و آلمان ، و محدود است از شمال و شمال غرب به فرانسه و از مشرق و جنوب و جنوب غرب به آلمان . به مساحت 2567 هزار گز مربع و با 987000 تن جمعیت . ثروت عظیم این سرزمین و وجود معادن زغال و فولاد بوسعت 116000 هکتار در آن در یک قرن و نیم اخیر کشاکشهائی را میان فرانسه و آلمان موجب گردیده است . از سال 1797 تا 1815م . سار در تصرف فرانسویان بود و با سقوط ناپلئون بزرگ به آلمان پیوست . پس از جنگ اول جهانی بسال 1919 بموجب پیمان ورسای مدت 15 سال از آلمان جدا شد و تحت نظر جامعه ٔ ملل قرار گرفت و زغال و فولاد آن بفرانسه تعلق یافت . بسال 1935 بعد از مراجعه به آراء عمومی به آلمان هیتلری پیوست و این پیوستگی بموجب قراردادی رسمیت یافت . بعد از شکست آلمان هیتلری در 1946 سپاهیان فرانسه سار را تسخیر کردند. در 1948 سار بظاهر استقلال یافت و از نظر اقتصادی وابسته ٔ فرانسه گردید در1956 مجدداً به آلمان بازگشت و از اول ژوئن 1959 آخرین آثار سومین دوره ٔ تسلط فرانسویان از میان رفت .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
مردم سار. [ م َ دُ ] (ص مرکب ) آن که دارای صورت و قیافه ٔ انسان است . || آن که دارای صورت و قیافه ٔ انسان واقعی است . مردمی سیرت . مردم خص...
سنگی سار. [ س َ ] (اِ مرکب ) ۞ نام مرغی است هندی و حبشی . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ، یادداشت بخط مؤلف ) : آسمان از ستاره نیم شبان بچه ...
سیاه سار. (اِ مرکب ) تساچه . تمساح . || انسان . || قلم تحریر. (ناظم الاطباء). رجوع به سیاسر و سیه سر شود.
سیمه سار. [ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) حیران . سراسیمه . سرگشته . (برهان ) (آنندراج ).
خشین سار. [ خ َ ] (اِ مرکب ) نوعی از مرغابی باشد که پشت او سیاه رنگ و بر میان سر خال سپیدی دارد و او را خشین سار به جهت آن گویند که بباز س...
چشمه سار. [ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) ۞ زمینی را گویند که همه جای آن چشمه داشته باشد. (برهان ). بمعنی جائیست که چشمه ٔ بسیار باشد. ...
چشمه سار. [ چ َ م َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «از مزارع کوهستان بلوک زرند کرمان است و سیزده خانواده رعیت دارد». (از مرآت البلدان ...
امله سار. [ ] (اِ) بهندی گوگرد فارسی است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و رجوع به گوگرد شود.
بیشه سار. [ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) (از: بیشه + سار= زار، پسوند کثرت و فراوانی ) بیشه زار : بدان تا در آن بیشه ساران چو شیرکمین گه کند با یلان د...
خیره سار. [ رَ / رِ ] (ص مرکب ) خیره سر : ای کینه ور زمانه ٔ غدار خیره ساربر خیره تیره کرده بما بر تو روزگار. مسعودسعد.هر که او خیره سار مستحل ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۷ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.