سارد
نویسه گردانی:
SARD
سارد. [ رِ ] (ع ص ) سوراخ کننده . || سخن نیکو و سریع گوینده . (شرح قاموس ) (اقرب الموارد). || خراز. (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
سارد. (اِخ ) ۞ شهر معروف باستانی ، پایتخت کشور لبدیه (لودیا) ۞ ، در آسیای صغیر (در نیمه ٔ قرن ششم ق . م .) که نام آن در کتیبه ٔ داریوش در ...
صارد. [ رِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از صرد. || سهم صارد؛ تیر درگذرنده . (منتهی الارب ). تیر که بر نشانه بگذرد. (مهذب الاسماء). || (اِخ ) نام شمش...
ثارد. [ رِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ثَرد.