سالم
نویسه گردانی:
SALM
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) مکنی به ابوالعلاء کاتب هشام بن عبدالملک و او داماد عبدالحمید بودیکی از فصحاء بلغاء و از نقله است و بعض رسائل ارسطو را به اسکندر او نقل کرده است و بعضی را هم دیگران برای وی ترجمه کرده اند، و او اصلاح کرده است . او را رسائلی است در حدود صد ورق . (از ابن الندیم ص 171).
واژه های همانند
۶۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
سالم . [ ل ِ ] (ع ص ) بی گزند و درست . (منتهی الارب ). درست . درواخ . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). بی عیب . صحیح . بی علت . (ناظم الاطباء). || نزد پزش...
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) اسمش میرزامحمدعلی از احفاد مرحوم خلیفه سلطان اسحاق . جوان مهربان صاحب هوشی است و ببعضی کمالات موصوف است و در جوانی...
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) اسمش عبدالغفار از مردم مدینة المؤمنین کاشان است . زیاده بر این ازحالش خبری معلوم نشد این رباعی از فکرهای او است :یک...
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) مکنی به ابویونس . محدث است و عثمان بن عمر از او روایت کند.
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) شهری است به اندلس از توابع باروشه نهرها و درختان بسیار دارد. چون طارق اندلس را فتح کرد آن شهر را خراب یافت و در حکو...
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ۞ شهری است از ایالت هند (جمهوری مدرس ) دارای 59000 تن سکنه است . تجارت آن مهم و قابل اهمیت است .
سالم . [ل ِ ] (اِخ ) ۞ شهری است از ایالت متحده ٔ آمریکا (ماساچوست ) ۞ دارای 42000 تن سکنه است . بندری است در کنار آتلانتیک ، پایتخت ارگون...
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن ابی امیة مولی عمربن عبیداﷲ. محدث است و از او مالک و ثوری و ابن عینیة روایت کنند. رجوع به ابوالنضر شود.
سالم .[ ل ِ ] (اِخ ) ابن ابی الجعد. از محدثان است . او از ابی الدردا و عبداﷲبن عبدالرحمن از او نقل حدیث کنند. وی در سال 110 هَ . ق . درگذشت . ...
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن ابی حفصه تابعی و محدث است . رجوع به عیون الاخبار ج 1 ص 327 و به ابویونس در همین لغت نامه شود.