اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سام

نویسه گردانی: SAM
سام . (اِخ ) خلف کیقباد. (فهرست ولف ) :
چو به زاد برزین رستم نژاد
چو سام یل از تخمه ٔ کیقباد.

فردوسی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
سام کیس . (ص ) بزرگ و شریف باشد و اشهر سامکیس یعنی مهتر بزرگ و شریف . (برهان ) (آنندراج ).
سام رزم .[ رَ ] (ص مرکب ) آنکه چون سام جنگ کند : جم سیری و سام رزم و دارا بزمی رستم کرداری و فریدون کاری .فرخی .
سام دست . [ دَ ] (ص مرکب ) آنکه در جلدی و چابکی چون سام باشد. دارنده ٔ دست بمانند دست سام : چابکی چرب دست و شیرین کارسام دستی ۞ و نام او ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
فرمانده ، امیر به ستوه آمده- بزرگ و حاکم از جد پسر بزرگ حضرت نوح که در کشتی نوح ماند و جان سالم به در برد. سام پهلوان ایرانی
سام بوکا. (ا) ۞ یک نوع آلت موسیقی قدیمی است که معلوم نیست شبیه چه آلتی بوده است ، شاید لفظ دنبک پس از تصحیف رومیها سامبوکا گردیده . ...
سام بیذ. (اِ مرکب ) قسمی از بیذات و سام بیذ کلمه ای است مرکب از سام + بیذ و چنانکه ابوریحان آرد: بیذ در تداول مذهب برهما بمعنی علم بچیزی ...
سام ابرص . [ سام م ِ اَ رَ ] (ع اِ مرکب ) ۞ بتشدید میم ، کریاس ، ودر خلاصه گفته که وی سوسمار است . (بحر الجواهر) (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ م...
کتاب مفصلی در شرح پهلوانی ها و سفرها و عشقبازی های سام نریمان بوده که آن را جدای از شاهنامه ی فردوسی به نظم کشیده اند.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۶ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.