 
        
            سبا
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        SBA
    
							
    
								
        سبا.[ س َب ْ با ] (اِخ ) نام  کوهی  است . (معجم  البلدان ).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۵۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید 
اینجا کلیک کنید.
                    
										
 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید 
اینجا کلیک کنید.
                    
										
 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        صبا. [ ص َ ] (ع  اِ) باد برین  که  جای  وزیدن  آن  از مطلع ثریا تا بنات  نعش  است  و آن  را قبول  هم  نامند خلاف  دبور. (منتهی  الارب ). بادی  است  که...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        صبا. [ ص َ] (ع  مص ) کودکی . (منتهی  الارب ) (دهار). کودکی  کردن . (مصادر زوزنی ) :  اما به  حکم  آنکه  شاهزاده  در حداثت  سن  و بدایت  صبا بود آن  غر...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        صبا. [ ص َ ] (اِ) نام  آهنگی  است  از آهنگ های  موسیقی . رجوع  به  کلمه ٔ آهنگ ... شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        صبا. [ ص َ ] (اِخ ) فتح علی خان . وی  از مردم  کاشان  است  و در شیراز به  سر می برد. هدایت  در ریاض العارفین  از وی  به  ملک الشعرا و سلطان البلغا و ا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        صبا. [ ص َ ] (اِخ ) نام  وی  محمدصابرحسین  واز شعرای  هندوستان  و از اهالی  سهسوان  است  و منظومه ای  بنام  «شوکت  خسروی » دارد که  بدین  بیت  شروع  م...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        سبع. [ س َ ] (ع  مص ) سبع قوم ؛ هفتم  ایشان  گردیدن . (منتهی  الارب ) (از اقرب  الموارد).  ||  هفت یک  مال  کسی  گرفتن . (منتهی  الارب ). سبع قوم ؛ سب...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        سبع. [ س َ ] (ع  عدد، ص ، اِ) هفت ، و سبع نِسْوَة یعنی  هفت زن . (منتهی  الارب ). هفت . (ترجمان  ترتیب  عادل بن  علی  ص 56) (اقرب  الموارد). مؤنث  سب...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        سبع. [ س َ ب ُ / س َ ب َ / س َ ] (ع  اِ) دده . (منتهی  الارب ) (دهار). ج ، اَسْبُع، سباع . (منتهی  الارب ). حیوان  درنده  مطلقاً. ج ، اسبع، سباع . یقا...