سباع
نویسه گردانی:
SBAʽ
سباع . [ س ِ ] (ع اِ) درندگان مثل گرگ و شیر. (غیاث ). ج ِ سَبُع. ددان . ددگان . درندگان : نخواست که سباع و وحوش دریابند که او می بهراسد. (کلیله و دمنه ). آب و آتش و دد و سباع ودیگر موذیان در آن اثری ممکن نگردد ضیاع و سباع از خصب آن مراتع بفراخی رسیده . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
سباع . [ س ِ ] (ع مص ) فخر کردن بکثرت جماع . (معجم متن اللغة). فخر نمودن بکثرت جماع . (منتهی الارب ). || فحش گفتن و بدیگر دشنام دادن . (م...
سباع . [ س ِ ] (اِخ ) ابن ثابت . از صحابه است . (منتهی الارب ).
سباع . [س ِ ] (اِخ ) ابن زید. از صحابه است . (منتهی الارب ).
سباع . [ س ِ ] (اِخ ) ابن عبدالعزی . او را ذکر است در غزوه ٔ احد در حربگاه حمزةبن عبدالمطلب در حدیث جعفربن عمروبن امیه خیری . (منتهی الارب )...
سباع . [ س ِ ] (اِخ ) ابن عرفطة الغفاری . خلیفه و همراه حضرت رسول بود و در مدینه هنگام غزوة دومةالجندل . رجوع به حبیب السیر چ 1 تهران صص ...
ابن سباع . [ اِ ن ُ س ِ ] (اِخ ) شمس الدین محمدبن حسن . از شعرا و ادبای دمشق . وفات او در 722 هَ .ق . بوده است . او راست : شرحی بر ملحةالاعراب ...
حبیب سباع . [ ح َ ب ِ س َ ] (اِخ ) الانصاری . رجوع به حبیب ابوجمعة شود.
سجن بن سباع . [ س ِ ن ِ ن ِ س ِ ] (اِخ ) خانه ٔ عبداﷲبن سباع بن عبدالعزی بن نضلةبن عمروبن غبشان خزاعی بوده که درروز احد به دست حمزه کشته ...