 
        
            سبع
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        SBʽ
    
							
    
								
        سبع. [ س َ ] (ع  مص ) سبع قوم ؛ هفتم  ایشان  گردیدن . (منتهی  الارب ) (از اقرب  الموارد).  ||  هفت یک  مال  کسی  گرفتن . (منتهی  الارب ). سبع قوم ؛ سبعمال  ایشان  گرفتن . (از اقرب  الموارد) (متن  اللغة).  ||  دشنام  دادن  و عیب  کردن  یا بدندان  گزیدن  کسی  را. (منتهی  الارب ) (از اقرب  الموارد). سبع فلان ؛ هدف  قرار دادن  (تیر انداختن ) و ترساندن  وی  را. دشنام  دادن  و عیب  گرفتن  و خرده گیری  کردن  از کسی  بگفتار زشت . بدندان  گزیدن  او را چون  درندگان . (از متن  اللغة). سبع گرگ ؛ تیر انداختن  آن  را یا ترسانیدن . (از منتهی  الارب ) (از اقرب  الموارد). سبع گرگ  گوسپند را؛ شکار کردن  آن  را و آنگاه  خوردن . (از متن  اللغة). گرفتن  گرگ گوسپند را. (منتهی  الارب ). شکار کردن  آن  را. (از اقرب  الموارد). سبع حبل ؛ هفت تو تابیدن  رسن  را. (منتهی  الارب ) (از اقرب  الموارد). هفت لا کردن  رسن  را. (از متن  اللغة). سبع چیز؛ بدزدیدن  آن  را. (منتهی  الارب ). سرقت کردن  آن  را. (اقرب  الموارد) (متن  اللغة). سبعت  الایام  له ؛ هفت  روز را برای  او تمام  و کامل  کردم . (ناظم  الاطباء). سبع کسی  مولود را؛ تراشیدن  سر وی  و ذبح  کردن برای  او در مدت  هفت  روز. هفت  روز را برای  کسی  تمام  و کامل  کار کردن ، سبع الایام  له . (از ناظم  الاطباء).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۵۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        صبا. [ ص َ] (ع  مص ) کودکی . (منتهی  الارب ) (دهار). کودکی  کردن . (مصادر زوزنی ) :  اما به  حکم  آنکه  شاهزاده  در حداثت  سن  و بدایت  صبا بود آن  غر...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        صبا. [ ص َ ] (اِ) نام  آهنگی  است  از آهنگ های  موسیقی . رجوع  به  کلمه ٔ آهنگ ... شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        صبا. [ ص َ ] (اِخ ) فتح علی خان . وی  از مردم  کاشان  است  و در شیراز به  سر می برد. هدایت  در ریاض العارفین  از وی  به  ملک الشعرا و سلطان البلغا و ا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        صبا. [ ص َ ] (اِخ ) نام  وی  محمدصابرحسین  واز شعرای  هندوستان  و از اهالی  سهسوان  است  و منظومه ای  بنام  «شوکت  خسروی » دارد که  بدین  بیت  شروع  م...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        سباء. [ س َ ] (ع  مص ) (مهموز) خریدن  می  را جهت  باز فروختن . (منتهی  الارب ). ||  شراب  خریدن  و از جایی  بجایی  بردن . (اقرب  الموارد).  ||  بتازیا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        سباء. [ س َب ْ با ] (ع  ص ) (مهموز) می فروش . (منتهی  الارب ) (مهذب  الاسماء).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        سباء. [ س ِ ] (ع  مص ) (ناقص  یایی ) اسیر گرفتن . (اقرب  الموارد). ||  حمل  کردن  خمر از شهری  بشهری . (از اقرب الموارد) (تاج  المصادر بیهقی ).  ||  د...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        سباء. [ س َ ] (ع  مص ) مَی خری . (منتهی  الارب ). خمر خریدن  زبهر خوردن . (تاج  المصادر بیهقی  ص  90). ||  (اِ) سبا (به  قصر). چوبی  که  سیل  آن  رااز...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        سباء. [ س ِ ] (ع  اِ) می . (منتهی  الارب ) (اقرب  الموارد).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید 
اینجا کلیک کنید.