اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سبق

نویسه گردانی: SBQ
سبق . [ س َ ب َ ] (ع مص ) پیشی گرفتن :
اندرین میدان فخر اکنون سبق مر بنده راست
گو در این میدان درآید گر تواند عنصری .

ازرقی .


|| (اِ) آنچه گرو بندند بر آن بر اسب دوانیدن و تیر انداختن و جز آن . ج ، اَسْباق . (منتهی الارب ). آنچه در میان کنند چون بچیزی گرو بندند. (مهذب الاسماء). الخطر یوضع بین اهل السباق و هو ما یتراهنون علیه . (اقرب الموارد) : مشارالیه هروقت با صاحب بن عباد مناضله کردی خصل سبق او را بودی . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 283). || در نزد علمای ریاضی عبارتست از فضل وسط قمر بر وسط شمس . (کشاف اصطلاحات الفنون ). || [ س َ ب َ / س َ ]، آنچه بطریقت مداومت از پیش استاد بخوانند :
مصطفی را وعده کرد الطاف حق
گر بمیری تو نمیرد این سبق .

مولوی .


عاشقان را شد مدرس حسن دوست
دفتر و درس و سَبَقْشان روی اوست .

مولوی .


گم شد و نابود شد از فضل حق
بر مهم دشمن شما را شد سبق .

مولوی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
سبق البیان . [ س َ قُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) اشتباهات لفظی . سهو در کلام .
سبق اللسان . [ س َ قُل ْ ل ِ ](ع اِ مرکب ) اشتباهات لفظی . سهواللسان : چه لطف است اینکه فرمودی مگرسبق اللسان بودت چه حرف است اینکه آوردی ...
سبق آوردن . [ س َ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) پیشی آوردن . روی آوردن . درآمدن : گفت پیغمبر که نفختهای حق اندرین ایام می آرد سبق .مولوی .
سبق گرفتن . [ س َ ب َ گ ِ رِت َ ] (مص مرکب ) درس گرفتن . چیز آموختن : بباغ بلبل بر یاد تو گشاده زبان بشاخ فاخته از ذوق تو گرفته سبق . انوری...
سبق الایادی . [ س َ قُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) پیشی نعمتها. حق نعمت : همه نامداران و گردنفرازان بزنجیر سبق الایادی مقید.سعدی (طیبات ).
سبق و رمایه . [ س َ ق ُ رِ ی َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) لغةً این دو کلمه در جای خود معنی شده است ولی مراد بهر یک از این دو عقد و تعهدی اس...
ثبق . [ ث َ ] (ع مص ) بسیارآب شدن و تیزرو گردیدن جوی . || ثبق عین ؛ زوداشک شدن چشم .
صبغ. [ ص ِ ] (ع اِ) نانخورش . و منه قوله تعالی : و صبغ للاکلین (قرآن 20/23). (منتهی الارب ). نانخورش . (ترجمان علامه جرجانی ) (ربنجنی ). خورش ...
صبغ. [ ص َ ] (ع مص ) رنگ کردن جامه را بچیزی . (غیاث اللغات ) (زوزنی ) (منتهی الارب ). رزیدن . || غوطه دادن دست را در آب و جز آن . (منتهی ...
صبغ. [ ص َ ] (ع مص ) تعمید دادن : صالح عمربن الخطاب بنی تغلب بعدبماقطعوا الفرات ... علی ان لایصبغوا صبیاً و لایکرهوه علی دینهم ... و کان دا...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.