اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سپه شکن

نویسه گردانی: SPH ŠKN
سپه شکن . [ س ِ پ َه ْ ش ِ ک َ ] (نف مرکب ) دلیر. برهم زننده ٔ سپاه . که گاه ِ حمله سپاه را در هم شکند و بگریزاند :
شه سپه شکن جنگجو ز پیش ملک
میان بیشه ٔ گشن اندرون خزید چو مار.

فرخی .


علی است روز مصاف و نبرد و کوشش و لیک
سر سپه شکنان بوعلی شجاع الدین .

سوزنی .


چون شیر بخود سپه شکن باش
فرزند خصال خویشتن باش .

نظامی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.