اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ستر

نویسه گردانی: STR
ستر. [ س َ ] (ع مص ) پوشیدن . (منتهی الارب ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ص 56) (تاج المصادر بیهقی ). پوشیدن چیزی را. (اقرب الموارد). || (اِ) پوشش :
بگفت اینقدر ستر و آسایش است
چو زین بگذری زیب و آرایش است .

سعدی .


|| (مص ) بازداشتن از سؤال . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
ستر. [ س ِ ] (ع اِ) پرده . ج ، استار. (منتهی الارب ) (دهار). پرده و حجاب و نقاب . (ناظم الاطباء) ۞ : آسمان سترا ستاره همتامن ترا قیدافه همت د...
ستر. [ س َ ت َ ] (اِ) مخفف استر است که بعربی بغل گویند. (برهان ). مخفف استر است که بعربی بغل گویند، و سترون یعنی استرمانند، نازاینده و عق...
ستر. [ س َ ت َ ] (ع اِ) سپر. (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). سپر و تُرْس و جنه . (ناظم الاطباء). مقلوب تُرْس .
ستر. [ س ُ ت ُ ](اِ) کارد و چاقو و استره و موسی . (ناظم الاطباء).
موی ستر. [ س ِ / س ُ ت ُ ] (نف مرکب ) حلاق . (دهار). موی تراش . موی پیرای . موی استر. مزین . آینه دار. حلاق . دلاک . سلمانی . گرا. گرای . (یادداشت م...
هتک ستر. [ هََ ک ِ س ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پرده دری . دریدن پرده . خرق ستر. (یادداشت مؤلف ).
ستر کردن . [ س ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پوشیدن چیزی را. پوشانیدن .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
هتک ستر کردن . [ هََ ک ِ س ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پرده دریدن . پرده برانداختن . مهتوک کردن .
سطر. [ س َ ] (ع مص ) نوشتن . (ترجمان القرآن ) (آنندراج ) (غیاث ). نبشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بریدن بشمشیر....
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.