اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سح

نویسه گردانی: SḤ
سح . [ س َح ح ] (ع مص ) روان شدن آب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). روان شدن باران . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || ریزانیدن آب . (تاج المصادر بیهقی ). ریختن آب . (منتهی الارب ). || روان شدن اشک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ریخته شدن اشک . (تاج المصادر بیهقی ). || زدن تازیانه . (منتهی الارب ). بتازیانه زدن . (تاج المصادر بیهقی ): سح فلاناً؛ ضربه و سحة مائة سوط؛ ای جلد. (اقرب الموارد). || نیک فربه شدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (ص ) سخت . || ردی . || خرمای خشک متفرق . (منتهی الارب ). قَسْب و گفته اند خرمای خشک متفرق . (اقرب الموارد) ۞ .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
سه تار. [ س ِ ] (اِ مرکب ) طنبوری که بدان سه عدد تار سیم بسته باشند. (ناظم الاطباء). رجوع به سه تا و سه تارشود. || (اِخ ) دب اکبر. (ناظم ...
سه پره . [ س ِ پ َ رَ ] (اِ مرکب ) رجوع به سه پرک شود.
سه پرک . [ س ِ پ َ رَ ] (اِ مرکب ) خطی چند باشد که قماربازان بجهت قماربازی بر زمین کشند. (برهان ) (آنندراج ).
سه تلو. [ س ِ ت ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش گاوبندی شهرستان لار، واقع در 8 هزارگزی باختر گاوبندی ، کنار راه شوسه ٔ سابق بوشهر به لنگه...
سه گل . [ س ِ گ ُ ] (اِ مرکب ) نام درختی است که میوه ٔ آن چون پخته شود سرخ گردد و بغایت قابض باشد و آنرا به فارسی توت سه گل و به عربی ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
به زودی ، در یک چشم به هم زدن ، در کمترین زمان ممکن ،
سه رود. [ س ِ ] (اِ مرکب ) سه تار است که طنبور سه تار بسته باشد و بعضی گویند چنگ ، رباب و بربط است . (برهان ) (ناظم الاطباء).
سه دیر. [ س ِ دِ ] (اِ مرکب ) رجوع به سدیر شود.
سه درک . [ س ِ دَ رَ ] (اِ مرکب ) خطی باشد که بجهت قماربازی بر زمین کشند. (برهان ) (فرهنگ رشیدی ). رجوع به سه پرک شود.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۱۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.