اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سحار

نویسه گردانی: SḤAR
سحار. [ س َح ْ حا ] (ع ص ) ساحر. (اقرب الموارد). سحر کننده . (آنندراج ). جادو. ج ، سحارون . (مهذب الاسماء). افسونگر. جادوگر. شعبده باز. (ناظم الاطباء) : یأتوک بکل سحار علیم . (قرآن 37/26).
بچشمش اندر گفتی کشیده بودستی
بسحر سرمه ٔ خوبی و نیکویی سحار.

فرخی .


چشم سعدی بخواب بیند خواب
که ببیند بچشم سحارت .

سعدی .


|| مجازاً، شیوا. نغز. که خواننده و شنونده را شیفته سازد: کلک سحار؛ قلم سحار. بیان سحار؛ گفتار شگفت انگیز.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
صهار. [ ] (ع اِ) خمر سرخ است و خمر مایل به سرخی و نیز خمر معصور از عنب سفید را نامند. (فهرست مخزن الادویه ). می که با سرخی زند.
صحار عبدی . [ ص ُ رِ ع َ ] (اِخ ) رجوع به صحاربن عیاش عبدی شود.
صحار العبدی . [ ص ُ رُل ْ ع َ ] (اِخ ) رجوع به صحاربن عیاش عبدی شود.
صحار الیمانی . [ ص ُ رُل ْ ی َ ] (اِخ ) رجوع به صحاربن عیاش عبدی شود.
شهرستان صُحار (به عربی: ولایة صُحار) یکی از شهرستانهای استان باطنه در کشور پادشاهی عمان است. این شهر یکی مراکز مهم منطقه باطنه است و در ۲۴۰ کیلومتر شم...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.