اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سحرة

نویسه گردانی: SḤR
سحرة. [س َ ح َ رَ ] (ع اِ) ج ِ ساحر. (از غیاث ) :
گر همی فرعون قومی سحره پیش آرد
رسن و رشته ٔ جنبنده بمار انگارد.

منوچهری .


باله و باله و باله که غلط پندارد
مار موسی همه سحرو سحره اوبارد.

منوچهری .


سحره ٔ بابل سخره ٔ انامل او بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
- سحره ٔ فرعون ؛ ساحرانی که با موسی علیه السلام معارضه کرده بودند. (غیاث ) : و در تدارک وقایع و حوادث ، سحره ٔ فرعون جهل را ید بیضا و دم سیما نموده . (سندبادنامه ص 146). و عصای او حبایل سحره ٔ فرعون بیوبارید. (سندبادنامه ص 221).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
سحرة. [ س ُ رَ ] (ع اِ) اولین سحر که صبح کاذب باشد. (آنندراج ) (منتهی الارب ). سحر بازپسین از صبح . (مهذب الاسماء). سحر اعلی یعنی اول سحر. ...
صحرة. [ ص َ رَ ] (ع ص ) گویند: لقیته صحرة بحرة، بالفتح بلاتنوین ؛ یعنی دیدم او را گشاده بی حجاب و پرده و کذا صحرة بحرة بالتنوین . (منتهی الا...
صحرة. [ ص ُ رَ ] (ع اِ) زمین هموار نرم میان سنگستان . ج ، صُحَر. (منتهی الارب ). صحراء. (مهذب الاسماء). || سرخی سپیدی آمیخته . (منتهی الارب ...
صحرة. [ ص ُ رَ ] (اِخ ) زمینی است غربی وادی صفراء. (منتهی الارب ).
صهرة. [ ص ِ رَ ] (ع اِ) مادرزن و به فارسی خش است . (منتهی الارب ).
پرنده ای خوش آواز به اندازه گنجشک با منقار کوتاه و مخروطی و پرهای زرد آمیخته به سبز
سهره . [ س ِ رَ / رِ ] (اِ) مأخوذ از هندی تاجی از مروارید زرکش و گل دار که در روزعروسی بر سر داماد و عروس گذارند. (ناظم الاطباء).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.