سدوم
نویسه گردانی:
SDWM
سدوم . [ س ُ ] (اِخ ) نام دارالسیاسه ٔ بهرام گور و چون در آنجا می نشست بار اول نظرش بهر که میافتاد او را میکشت تا آنکه روزی اعرابیی را دید حکم کشتن او کرد. اعرابی پرسید: سبب کشتن من چیست ؟ گفت : دیدن تو مرا نامبارک است . اعرابی در خنده شد و گفت : الحال دیدن تو مرا شوم و نامبارک باشد. بهرام از این گفتگو متأثر شد و بر طرف کرد. (برهان ) (آنندراج ).
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
سدوم . [ س َ ] (اِخ ) شهری است از شهرهای قوم لوط که قاضی آن را سدوم گفتندی و ابوحاتم در کتاب المزال و المفسد گوید آن سذوم به ذال معجمه ...
سدوم . [ س َ ] (اِ) ۞ حاکم ظالم . (آنندراج ) (غیاث ) : آن روز هیچ حکم نباشد مگر بعدل ایزد سدوم را ننشسته بحاکمی . ناصرخسرو.ایمن مشو ای حکم ت...
سدوم . [ س َ ] (اِخ ) نام قاضی شهر لوط است و فتوای به لواط داده بود. (برهان ) (آنندراج ). قاضی شهر لوطو او فتوای به لواطت داده بود. (غیاث ) ...
قاضی سدوم . [ ی ِ س َ ] (اِخ ) نام قاضی شهر لوط که فتوای عمل لواط را داد. (اشتنگاس در ماده ٔ Sodom). قاضی ظالم . (ناظم الاطباء).- امثال : اج...
سدوم و عموره (به عبری:סְדוֹם עֲמוֹרָה، سدوم و عمورا به یونانی: Σόδομα Γόμοῤῥα) دو شهر هستند که در سِفر پیدایش مورد اشاره قرار گرفتهاند. بر پایهٔ سفر ...