سر
نویسه گردانی:
SR
سر. [ س َرر ] (ع مص ) چوب دراز در زیر سنگ آتش زنه کردن تا آتش بگیرد. || چوب نهادن در میان آتش زنه . (منتهی الارب ). چوب را در طرف سنگ آتش زنه گذاشتن تا بدان آتش گیرد، و آن هنگامی است که میان تهی باشد، گویند: «سر زندک فانه اسر»؛ ای اجوف . (اقرب الموارد). || شادباد گفتن کسی را. (منتهی الارب ): سر فلاناً سراً؛ حیاه بالمسرة. (اقرب الموارد). || ناف بریدن کودک را. (منتهی الارب ). ناف کودک بریدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (از اقرب الموارد). || سرنیزه زدن بر ناف .(منتهی الارب ). بر ناف زخم زدن . (تاج المصادر بیهقی )(المصادر زوزنی ) (از اقرب الموارد). || بیمار ناف گردیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۴۶۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
ماه سر. [ س َ ] (اِ مرکب ) غُره . اول ماه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سر ماه .
میش سر. [ س َ ] (ص مرکب ) میش سار.که مزین به سر میش است . چون میش سر. || (اِخ ) میش سار. یکی از چند تخت شاهی خسروپرویز بوده است با نقش ...
متعصب، تندخوی، تند مزاج، هوادار بی منطق، کله خشک، ستیهنده
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
چار سر.[ س َ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح قمار) اصطلاحی در بازی آس . اصطلاح بازی ورق . چارصورت از قبیل چار شاه و چار بی بی و چار سرباز و چار آس ، چار ...
چاه سر. [ س َ ] (اِ مرکب ) چاه . چاهسار : منیژه بیامد بدان چاه سردوان ، خوردنیها گرفته ببر. فردوسی .از آن چاه سر با دلی پر ز درددویدم بنزد تو ای...
چنه سر. [ چ َ ن َس َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تولم بخش مرکزی شهرستان فومن که در 10 هزارگزی شمال فومن و 3 هزارگزی شمال راه شوسه ٔ صومع...
زاغ سر. [ س َ ] (ص مرکب ) زاغ سار. مثل زاغ در سیاهی . کنایه است از شخص سیاه چرده : بدست یکی زاغ سر کشته شدبه ما بر چنین روز برگشته شد.فردو...