سر
نویسه گردانی:
SR
سر. [ س ُرر ] (اِخ ) موضعی است بحجاز بدیار مزینه . (منتهی الارب ). جایگاهی است در حجاز از برای مزینه در نزدیکی جبل قدس . (معجم البلدان ).
واژه های همانند
۴۶۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۶ ثانیه
سر دادن . [ س َ دَ ] (مص مرکب ) جان فدا کردن . سر را تسلیم کردن : بهر عیسی جان سپارم سر دهم صد هزاران منتش بر جان نهم . مولوی . || شروع کرد...
سر شستن . [ س َ ش ُ ت َ ] (مص مرکب ) شستن سر. شستشو دادن سر : حدیث چشمه و سر شستن ماه درستی داد قولش را بر شاه . نظامی (خسرو و شیرین ص 102)...
سر کردن . [ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شروع کردن . (غیاث ). شروع کردن فسانه و حدیث و سخن و شیون و گریه و شکوه و راه و مانند آن . (آنندراج ). آ...
سر کمند. [ س َ رِ ک َ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جای پناه . جای و سبب نجات . (غیاث ). || ریسمانی است که بر در اصطبل ملوک و امرای ولایت ...
سر گشتن . [ س َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) دوار. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). دوران و گشتن سر.
زیرک سر. [ رَ س َ ] (ص مرکب ) زیرکسار : که ای شیرمردان نام آوران دلیران وگردان و زیرک سران . شمسی (یوسف و زلیخا).رجوع به زیرکسار شود.
ژانی سر. [ س ِ ] (اِ) ۞ مصحف ینی چری عثمانیان . رجوع به ینی چری شود.
ساره سر. [ رِ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سیاهکلرود بخش رودسر شهرستان لاهیجان ، واقع در 18 هزارگزی جنوب خاوری رودسر، و 2 هزارگزی جنوب راه...
سر آمدن . [ س َ م َ دَ ] (مص مرکب ) آخر شدن . (غیاث ) (آنندراج ). به آخر رسیدن .منقضی شدن . سپری شدن . پایان یافتن مدت : ز گشتاسب و ارجاسب بی...
سر بودن . [ س َ دَ ] (مص مرکب ) شهیر بودن . برتر بودن : تو چیزی مدان کز خرد برتر است خرد بر همه نیکوئی ها سر است . فردوسی .ز گودرزیان مهتر و بهت...