اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سر بودن

نویسه گردانی: SR BWDN
سر بودن . [ س َ دَ ] (مص مرکب ) شهیر بودن . برتر بودن :
تو چیزی مدان کز خرد برتر است
خرد بر همه نیکوئی ها سر است .

فردوسی .


ز گودرزیان مهتر و بهتر است
به ایران سپه بر دو بهره سر است .

فردوسی .


مرا پشت بودی گر ایدر بدی
به قنوج بر لشکرم سر بدی .

فردوسی .


بدی کو بدان جهان را سر است
به پیری رسیده کنون بدتر است .

فردوسی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
باد در سر بودن . [ دَرْ س َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه ازمغرور و متکبر بودن . (آنندراج ). رجوع به باد در زیردامن داشتن و باد در کلاه بودن و باد در ...
جان بر سر بودن . [ ب َ س َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از مشرف بَر مرگ بودن . (بهار عجم ) : پاس دولت جمع کی با خواب راحت میشودشمع دائم از برای ت...
سر کیف بودن . [ س َ رِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) شاد بودن . خوشحال بودن . سرحال بودن .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
سر زبان بودن . [ س َ رِ زَ دَ ] (مص مرکب ) مشهور و معروف بودن . بنام بودن .- بر سر زبان بودن کسی ؛ کنایه است از به یاد مردم بودن . ذکر او ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.