اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سرح

نویسه گردانی: SRḤ
سرح . [ س َ ] (ع مص ) به چرا گذاشتن ستور را. (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ) (دهار). به چرا کردن . (المصادر زوزنی ). || چریدن ستور. || ریخ زدن . || روان و جاری شدن بول . || بیرون کردن آنچه در سینه بود. || فرستادن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). کسی را به جایی فرستادن . (تاج المصادر بیهقی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
صرة. [ ص ِرْ رَ ] (ع اِمص ) سختی سرما یا سرما که کشت و نبات را بسوزد. (منتهی الارب ). || (اِ) بانگ و آواز سخت . (منتهی الارب ).
ثرة. [ ث َرْ رَ ] (ع ص ، اِ) تأنیث ثَر. || چشمه ٔ بسیارآب . || جراحت فراخ بسیارخون .
ثرة. [ ث َرْ رَ / ث ِرْ رَ ] (ع ص ، اِ) ناقه و یا گوسپند بسیارشیر و فراخ پستان . ج ، ثرور، ثرار.
ثرة. [ ث َرْ رَ ] (ع ص ، اِ) تأنیث ثَرّ. زن پرگوی . ج ، ثَرّات . || چشمه ٔ بسیار آب . || ناقه یا گوسپند بسیار شیر. || ناقه یا گوسفند فراخ ...
ثرة.[ ث ِ رْ رَ ] (ع ص ، اِ) ثَرة. و رجوع به ثرة شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
یکسره /yeksare/ ۱. بلیتی که برای یک مسیر رفت یا برگشت باشد؛ یک‌طرفه. ۲. (قید) کاملاً؛ به‌طور کلی: ◻︎ یا دوستی صادق یا دشمنی ظاهر / یا یکسره پیوستن یا ...
سره گر. [ س َ رَ / رِ گ َ ] (ص مرکب ) ناقد. صراف .
سره گری . [ س َ رَ / رِ گ َ ] (حامص مرکب ) انتقاد.
سره مرد. [ س َ رَ / رِ م َ ] (ص مرکب )پاک مرد و مرد بيغش و بی ریا. (آنندراج ) : من همانا که نیستم سره مردچون نیم مرد رود و مجلس و کاس . ناصرخ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.