اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سرد گردیدن

نویسه گردانی: SRD GRDYDN
سرد گردیدن . [ س َ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) مقابل گرم گردیدن . || غمگین شدن . آزرده شدن :
چون ترا دید زردگونه شده
سرد گردد دلش نه نابیناست .

رودکی .


وزین کارها تو بکردار خویش
نگردی همی سرد زین روزگار.

ناصرخسرو.


|| خاموش شدن . از کار افتادن . بازایستادن از کار :
دشمنان در مخالفت گرمند
و آتش ما بدین نگردد سرد.

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.