سعة
نویسه گردانی:
Sʽ
سعة. [ س َ / س ِ ع َ ] (ع مص ) فرارسیدن . (تاج المصادر بیهقی ). همه را فارسیدن . (المصادر زوزنی چ بینش ص 350). || فراخ شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 58). || گنجیدن در چیزی . (منتهی الارب ). || فراخی کردن . (منتهی الارب ).
- سعه ٔ شرق ؛ برای آفتاب ازافق مابین معدل النهار و مطلع آفتاب باشد. (یادداشت مؤلف ).
- سعه ٔ صدر ؛ گشادگی سینه ها.
- || همت عالی .
- || نظربلند.
- سعه ٔ نظر ؛ بلندنظری .
|| (اِمص ) فراخی . (دهار) (آنندراج ). وسع. وسعت . (یادداشت مؤلف ) : و اسأل اﷲ... ان یعصمنا... من الخطاء... وجوده و سعة رحمته . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 94). واﷲ الموفق لما یرضی بمنه و سعة رحمته . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 191). || گنجایش . (آنندراج ). ظرفیت . || توانا. طاقت . (یادداشت مؤلف ).
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
ساح . (ع ص ) کاونده . (اقرب الموارد). ضب ساح ؛ سوسمار خورنده ٔ گیاه . (منتهی الارب ). || ج ِ ساحة. رجوع به ساحة و ساحت شود.
ساح . [ ساح ح ] (ع ص ) گوسفند فربه . (مهذب الاسماء). گوسفندی است بسیار فربه . (شرح قاموس ) (منتهی الارب ). لحم ساح ؛ گوشت نیک فربه . شاة ساح...
ساح . (اِخ ) نام یکی از چهار تن که در گردکردن شاهنامه ٔ منثور ابومنصوری . شرکت داشته اند. وی پسر خراسان و از مردم هرات بوده است . رجوع به ...
صاءة. [ ءَ ] (ع اِ) رجوع به صاء شود.
صاح . (ع اِ) منادای مرخم است از صاحب .
ثاءة. [ ءَ ] (اِخ ) نام محلی است در شعر. || نام موضعی است ببلاد هذیل .
سعه صدر. (عربی) گشادگی سینه، دریادلی، قابلیت بردباری و شکیبایی در تحمل شدائد. رجوع شود به واژه های «سعة» و «صدر».
مثال:
"یکی از نیروهایی که باعث...
ویژگی که نشانگر نداشتن اندیشه ی بسته در هر موضوعی است، باز اندیشی که باعث می شود فرد نسبت به هیچ موضوعی تنگ نظر نباشد و از آنچه با دیدگاه وی در تضاد ...