سفه
نویسه گردانی:
SFH
سفه . [ س َ ف َه ْ ] (ع مص )بر بیخردی انگیختن نفس خود را یا منسوب به سفاهت کردن . || هلاک و تباه گردانیدن . (آنندراج ) (منتهی الارب ). || زود برآمدن خون از زخم سنان و خشک گردیدن . (آنندراج ). || بسیار خوردن شراب را و سیر نشدن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || باز داشته شدن یا بازماندن . || فراموش کردن حصه ٔ خود را. (آنندراج ). || نادانی کردن . (آنندراج ) (منتهی الارب ). سبکی عقل یا بی خردی ضد حلم و نادانی . || اسراف نمودن در شراب پس از خوردن آن را به اندازه . (آنندراج ).
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
اهل صفه . [ اَ ل ِ ص ُف ْ ف َ ] (اِخ ) اصحاب صفه . (انجمن آرا). رجوع به اصحاب صفه شود.
اصحاب صفه . [ اَ ب ِ ص ُف ْ ف َ ] (اِخ ) اصحاب الصفة. مهمانان اسلام بودند که در صفه ٔ مسجد نبی (ص ) شب میگذاردند و آن سایه پوشی بود پیش مسجد....
پیر صفه ٔ هفتم . [ رِ ص ُف ْ ف َ / ف ِ ی ِ هََ ت ُ ] (اِخ ) مراد ستاره ٔ زحل است : آنکه پیر صفه ٔ هفتم سبکدل شد ز رشک از وقار تو بر او چندان گرا...
صفح بنی الهزهاز. [ ص َ ح ُ ب َ ؟ ] (اِخ ) ناحیتی است از نواحی جزیره ٔ خضراء به اندلس . (معجم البلدان ).