سفیان
نویسه گردانی:
SFYAN
سفیان . [ س ُف ْ ] (اِخ ) اندلسی . طبیب و گیاه شناسی است از مردم اسپانیا و ابن البیطار در ذیل کلمه ٔ تفاح از وی روایت آرد. (یادداشت مؤلف ).
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
سفیان . [ س ُف ْ ] (اِخ ) ابن سحبان . یکی از روات و فقها و متکلمین از اصحاب ابوحنیفه و از مرجئه بود. (ابن الندیم ).
سفیان . [ س ُف ْ ] (اِخ )(متوفی 49 هَ .ق .) ابن عوف از مردان لشکر معاویة و بخاطر جنگهائی که کرد شهرت یافت سپس به روم شد و نزدیک قسطنطنیه ب...
سفیان . [ س ُف ْ ] (اِخ ) ابن عُیَنْیةبن میمون هلالی کوفی . از محدثان بزرگ بود و مردی بزرگوار و کثیرالعلم بود. درکوفه متولد شد و در مکه درگذ...
سفیان . [ س ُف ْ ] (اِخ ) ابن وهب خولانی ملقب به ابوالیمن . صحابی است و در حجةالوداع با پیغمبر همراه بود و در 82 هَ .ق . در افریقیه درگذشت ....
ام سفیان . [ اُم ْ م ِ س ُ ] (اِخ ) نام دو تن از زنان صحابی بوده است . رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 239 و 240 شود.
جامع سفیان . [ م ِ ع ِ س ُف ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه است از چیزی که شامل همه چیز باشد. ضرب المثل است برای چیزهائی که اشیاء بسیاری...
قری سفیان . [ ق ری ی ُس ُف ْ ] (اِخ ) جائی است در یمامه . (معجم البلدان ).
سفیان ثوری . [ س ُف ْ ن ِ ث َ ] (اِخ ) (97 - 161 هَ .ق .) ابوعبداﷲ، سفیان بن سعیدبن مسروق ثوری . از طایفه ٔ نصر. وی امیرالمؤمنین در حدیث بود. ...
دار ابی سفیان . [ رُ اَ س ُف ْ ] (اِخ ) خانه ٔابوسفیان پدر معاویه است . ابن عبدربه آرد : فمن دخل دار ابی سفیان فهو آمن و کانت داره حرماً لاد...
ربیعةبن سفیان . [ رَ ع َ ت ِ ن ِ س ُف ْ ] (اِخ ) ابن سعدبن مالک ، معروف به مرقش اصغر. شاعر دوران جاهلیت و از مردم نجد بود. ربیعة از حیث جمال...