سقب
نویسه گردانی:
SQB
سقب . [ س َ ] (ع اِ) شترکره یا شترکره نوزاد هرچه باشد یا شترکره ٔ نر. (از منتهی الارب ) (آنندراج ).. بچه شتر نر. ج ، سقاب و سقبان . (از مهذب الاسماء) : بچه ناقه ای که در آن ساعت بر زمین آید پیش از آنکه بدانند که نر است یا ماده آن را سلیل و خوار گویند پس اگر نر بود سقب گویند. (تاریخ قم ص 177). || دراز از هر چیزی یا عام است . (منتهی الارب ). || ستون خیمه . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
سقب . [ س َ ق َ ] (ع مص ) نزدیکی . نزدیک شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (المصادر زوزنی ).
صقب . [ ص َ] (ع مص ) بمشت زدن کسی را. || بلند کردن کسی را. || فراهم آوردن چیزی را. || (مص ) بانگ کردن مرغ . || زدن بر چیز رست خشک...
صقب . [ ص َ ق َ ] (ع مص ) نزدیک گردیدن . (منتهی الارب ). نزدیک شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || (اِمص ) نزدیکی . || دوری . از لغات اضداد است ....
ثقب . [ ث َ ] (ع مص ) سوراخ کردن . || بلند پریدن . || ثقب کوکب ؛ روشن شدن ستاره . || ثقب رائحه ؛ دمیدن بوی . || ثقب ناقه ؛ بسیار شیر ش...
ثقب . [ ث ُ ق َ / ث ُ ] (ع اِ) ج ِ ثُقبة. || روزن خانه . سوراخ . ج ، ثقوب و اَثقب : چرخ چون گوز شکسته است از آن روز که ماه چهره چون چهره...
ثقب . [ ث ُ ق ُ ] (ع اِ) ج ِ ثُقبة و ثقوب و ثقاب .
ثقب . [ ث َ ] (اِخ ) ابن فروه ٔ ساعدی . صحابی انصاری است . بعضی نام او را ثقیب گفته اند بر وزن زُبیر. وی در غزوه ٔ احد شهادت یافت واو واقف ...
ثقب . [ ث َ ] (اِخ ) دهی است به یمامه .
سغب . [ س َ / س َ غ َ ] (ع اِمص ) گرسنگی . (بحر الجواهر) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مهذب الاسماء). گرسنه شدن .
سغب . [ س َ غ َ ] (ع اِمص ) تشنگی و این کلمه مستعمل نیست . (منتهی الارب ).