اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سکندر

نویسه گردانی: SKNDR
سکندر. [ س ِ ک َ دَ ] (اِخ ) مخفف اسکندر. رجوع به اسکندر شود.
- سکندرشکوه :
سکندرشکوهی که در جمله ساز
شکوه سکندر بدو گشت باز.

نظامی .


- سکندرصفات :
هزار جان سکندرصفات خضرصفا
نثار چشمه ٔ حیوان جام او زیبد.

خاقانی .


- سکندرکش :
سمندی نگویم سکندرفشی
سمندرفشی نه سکندرکشی .
- سکندرگوهر :
دارای گیتی داوری خضر سکندر گوهری
عادل تر از اسکندری کو خون دارا ریخته .

خاقانی .


- سکندرمحافل ؛ پادشاهی که بارگاه وی مانند بارگاه سکندر است . (ناظم الاطباء).
- سکندرمنش :
خضر سکندرمنش چشمه رای
قطب رصدبند مجسطی گشای .

نظامی .


- سکندرموکب :
سکندرموکبی داراسواری
ز دارا و سکندر یادگاری .

نظامی .


- سکندروار :
دلم گرد لب لعلت سکندروار میگردد
نگویی آخر ای مسکین فراز آب حیوان آی .

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
آیینه سکندر یا آیینه اسکندر مراد همان آیینه ای است که بر فراز منارۀ اسکندریه نصب کرده بودند.چون بنای شهر اسکندریه را نسبت به اسکندر میدانند، از ان جهت...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.