 
        
            سلیمان 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        SLYMAN 
    
							
    
								
        سلیمان . [س ُ ل َ ] (اِخ ) ابن  احمدبن  ایوب بن  مطر اللحمی  الشامی طبرانی . از محدثان  بزرگ  بود. رجوع  به  طبرانی  شود.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۱۰۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        سلیمان . [ س ُ ل َ ] (اِخ ) ابن  موسی بن  سالم بن  حسان  الکلاعی  الحمیدی ، مکنی  به  ابوالربیع (565 - 634 هَ . ق .). او راست : اکتفاء حافل . رجوع  به...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        سلیمان . [ س ُ ل َ ] (اِخ ) ابن  موسی بن سلیمان بن  علی بن  الجون  اشعری ، ملقب  به  ابوالربیع. وی مردی  عارف  به  لغت  و ادب  بود. او راست : الریاض  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        سلیمان (عبری: שְׁלֹמֹה، آوانگاری: شِلومو) یا یدیدیاه (عبری: יְדִידְיָהּ) بر اساس روایت تنخ حدوداً بین سالهای ۹۷۰ تا ۹۳۱ قبل از میلاد نزدیک به ۴۰ سا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ام سلیمان . [ اُم ْ م ِ س ُ ل َ ] (اِخ ) دختر ابوحکیم  و مادر سلیمان بن  ابی خیثمة و از زنان  صحابی  بود. رجوع  به  الاصابة فی  تمییز الصحابة ج 8 ص 24...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        دز سلیمان . [ دِ زِ س ُ ل َ ] (اِخ )از قلاع  غرب  ایران  است  که  در شرق  شمس الدین  عرب  درباوی  کهکیلویه  می باشد. (از جغرافیای  غرب  ایران  ص 129).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        دوب سلیمان . [ س ُ ل َ ] (اِخ ) دهی  است  از بخش  مرکزی  شهرستان  اهواز. دارای  700 تن  سکنه . آب  آن  از چاه  است . (از فرهنگ  جغرافیایی  ایران  ج 6)...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        دیر سلیمان . [ دَرِ س ُ ل َ ] (اِخ ) این  دیر بر سر مرز و نزدیک  دلوک  ومشرف  بر مرج  العین  قرار دارد. (از معجم  البلدان ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        چتر سلیمان . [ چ َ رِ س ُ ل َ ] (ترکیب  اضافی ، اِ مرکب ) معروف  و گویند رنگ  پسین  سیاه  بود. (آنندراج ). چتر منسوب  به  سلیمان . چتر مخصوص  سلیمان  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        باد سلیمان . [ دِ س ُ ل َ ] (اِخ ) کنایه  از دولت  و حشمت  سلیمان  باشد. رجوع  به  باد شود.  ||  بمعنی  بادی  که  تخت  آن  حضرت  را و لشکر و مردم  ایش...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        سلیمان جاه . [ س ُ ل َ / ل ِ ] (ص  مرکب ) آنکه  شوکت  و مقام  سلیمان  دارد : کریم دولت  و دین آصف  و سلیمان جاه .؟ (حبیب  السیر ج 3 ص 2).