اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سما

نویسه گردانی: SMA
سما. [ س َ ] (ع اِ) در میان فارسی زبانان با حذف همزه به معنی آسمان آمده :
آب رونده به نشیب و فراز
ابر شتابنده بسوی سماست .

ناصرخسرو.


نام بزرگ امام زمانست از این مثل
من از زمین چو زهره بدو بر سماشدم .

ناصرخسرو.


چون بخندی خبر دهد دهنت
کز سما اختران همی ریزد.

خاقانی .


عشر ادب خوانده ز سبع سما
عذر قدم خواسته از انبیا.

نظامی .


یکدهان نالان شدی سوی شما
های و هویی در فکنده در سما.

مولوی .


سیر بیرونی است فعل و قول ما
سیر باطن هست بالای سما.

مولوی .


رجوع به سماء شود. || اسم . || نام و نشان و علامت . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
ثما.[ ث َ ] (اِخ ) موضعی است در حجاز. (معجم البلدان ).
صماء.[ ص َم ْ ما ] (ع ص ، اِ) بلای سخت . || فتنه .(منتهی الارب ). حادثه ٔ زمانه . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). فتنه ٔ شدید. || هیئتی است مر چاد...
صماء. [ ص َم ْءْ ] (ع مص ) برآمدن و نمودار شدن بر قوم . || برانگیختن . (منتهی الارب ).
صمع. [ص َ ] (ع مص ) زدن کسی را به چوب دستی . || گذار کردن بر قوم و بازداشتن ایشان را بسخن . || بی باکانه بر سر خود رفتن . || خطا کردن ...
صمع. [ ص ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ صُمعان و صَمعاء. || و کلاب صمع الکعوب ؛ یعنی سگان خرد شتالنگ . (منتهی الارب ).
ام سمع. [ اُم ْ م ِ س َ ] (ع اِ مرکب ) دماغ . (المرصع) (اقرب الموارد) ۞ .
شنود، پنهانی گوش کردن سخنان دیگران بدون آگاهی و رضایت آنها یا مستقیم و یا غیر مستقیم از راه دستگاه های مخابراتی.
صخره صماء. [ ص َ رَ / رِ ی ِ ص َم ْ ما ] (ع اِ مرکب ) صخرة صَمّاء؛ سنگ سخت رست . (منتهی الارب ). || (اِخ ) سنگی است در بیت المقدس که در هوا...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.