سندره . [س َ دَ رَ
/ رِ
/ س ِ رَ
/ رِ ] (اِ) راهی . لقیط. (شرفنامه ). حرامزاده . (برهان ) (صحاح الفرس ). ولدالزناء.زنیم . (اوبهی ). ناپاک زاده . سند. ناپاک زاد. حمیل . بچه ٔ سرراهی . کوی یافت . زنازاده . بچه ٔ کوی
: ای سندره در سندره مادرت بهشته
تخم یکی ولیک صد تنت بکشته (کذا).
منجیک .
سرخ چهره کافرانی مستحل ناپاک زاد
زین گروهی دوزخی ناپاکزاد و سندره .
غواص (از لغت فرس اسدی ص 423).
ای گوه کش سندره ، گر کور شدی
از عزل غنی و از عمل عور شدی
سرکوفته مار و سوده پر مور شدی
رو گور طلب که از در گور شدی .
ابوالفرج رونی .