سواد
نویسه گردانی:
SWʼD
سواد. [ س َ ] (ع مص ) خوردن آب که بر روی آن سواد بود. (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۵ ثانیه
سواد روشن کردن . [ س َ رَ /رو ش َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ملکه ٔ نوشت و خواند بهم رسانیدن . (غیاث ). مرادف سواد تند کردن . (آنندراج ). ملکه ٔ خواندن ...