سواد
نویسه گردانی:
SWʼD
سواد. [ س َ ](اِخ ) نام دو موضع است : یکی در نزدیکی بلقاء بمناسبت سیاهی سنگهایش چنین نام را به وی داده اند و دیگری عبارت از روستاهای عراق و ضیاعهائی که در عهد عمربن خطاب بدست مسلمانان افتاده و بمناسبت نخلستانها و کشت زارهای سبز چنین نامی به آنها داده شده است . (از معجم البلدان ). سواد دواند: یکی سواد کوفه و آن سکر است تار آب و حلوان است تا قادسیه و دوم سواد بصره و آن اهواز است و دشت میشان و فارس . (تاریخ قم ص 181).
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۵ ثانیه
سواد روشن کردن . [ س َ رَ /رو ش َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ملکه ٔ نوشت و خواند بهم رسانیدن . (غیاث ). مرادف سواد تند کردن . (آنندراج ). ملکه ٔ خواندن ...