اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سوق

نویسه گردانی: SWQ
سوق . (ع اِ) بازار.(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) :
به سوق صیرفیان در حکیم را آن به
که بر محک نزند سیم ناتمام عیار.

سعدی .


- سوق عکاظ ؛ بازار عکاظ. رجوع به عکاظ شود.
|| سوق الحرب ؛ سخت ترین جای جنگ . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
سوق الاربعاء. [ س َ قُل ْ اَ ب َ ] (اِخ ) شهری است به خوزستان . (منتهی الارب ).
دار سوق التمر. [ رُ قِت ْ ت َ ] (اِخ ) سرایی در نزدیکی باب الغربة که اکنون مسدود و به دارالقطنیة معروف است . (معجم البلدان ).
باب سوق السلطان . [ ب ِ قِس ْ س ُ ] (اِخ ) یکی از چهار دروازه ٔ سمت شرقی باروی بغداد : ... و چون خلافت به مستظهرباﷲ احمدبن المقتدی رسید آنرا...
سوغ . [ س َ] (ع مص ) آسان بگلو فروبردن شراب را. || فروبردن زمین کسی یا چیزی را. || دویدن شتر ماده . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). || ر...
سوغ . [ س َ ] (ع اِمص ) جواز. (نصاب الصبیان ) (آنندراج ). || روانگی . (آنندراج ). روایی . (نصاب الصبیان ). || (اِ) گورایی . (آنندراج ). دو بچه ...
صوق . [ ص َ ] (ع مص ) راندن از پس . (منتهی الارب ).
صوق . (ع اِ) سوق . بازار. ج ، صوقاوات . (منتهی الارب ).
صوغ . [ ص َ ] (ع مص ) فرورفتن آب بزمین . || نانخورش در نان فرورفتن . || آفریدن خدای کسی را. (منتهی الارب ). آفریدن . (تاج المصادر بیهقی )...
صوغ . [ ص َ ] (ع مص ) (اصطلاح علم صرف ) عبارتست از گرفتن ماده ٔ اصلی و تصرف کردن در آن ماده به ایجاد هیأت و شکلی و افزودن و قائل شدن ...
صوغ . (ع اِ) پرنده ای است رنگ آن سیاه و سفید آمیخته و سینه ٔ آن سرخ بیشتر به درختان و سبزه رو آورد. (صبح الاعشی ج 2 ص 64).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.