اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سیاه

نویسه گردانی: SYAH
سیاه . (اِخ ) نام اسب اسفندیار است و چون سیاه بوده بدین نام میخوانند. (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (از جهانگیری ). || (اِ) اسب سیاه بطور مطلق :
تو بردار زین و لگام سیاه
برو سوی آن مرغزاران پگاه .

فردوسی .


بیارید گفتا سیاه مرا
نبرده قبا و کلاه مرا.

فردوسی .


ابا خود ببرده ست خنگ و سیاه
که بد باره ٔ نامبردار شاه .

فردوسی .


از پشت سیاه زین فروکرد
بر زرده ٔ کامران برافکند.

خاقانی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۳ ثانیه
کورکور سیاه یا زغن (نام علمی: Milvus migrans) پرنده‌ای از گروه کورکورها است. اين پرنده مانند دیگر انواع کورکورها با بال‌های دراز و زاویه‌دار و دم دوشا...
آقطی سیاه (Sambucus nigra). به انگلیسی: It is most commonly called Elder, Elderberry, Black Elder, European Elder, European Elderberry, European...
طاعون سیاه یا مرگ سیاه یک اپیدمی طاعون خیارکی است که کل اروپا را در سال ۱۳۴۷ تا ۱۳۵۰ میلادی دربرگرفت. این اولین همه‌گیری بزرگ اروپا نیست، ولی تنها اول...
سیاح . [ س َی ْ یا ] (ع ص ) بسیار سیرکننده . (غیاث ) (آنندراج ). سیاحت کننده . مسافر. (ناظم الاطباء) : کار من با سیاحان و قاصدان پوشیده افتاد. ...
سیاح . [ س َی ْ یا ] (اِخ ) رجوع به حاجی سیاح شود.
صیاح . [ ص ِ / ص ُ ] (ع اِ) آواز بلند حسب طاقت . (منتهی الارب ). آواز. نوحه . فغان . (غیاث اللغات ). بانگ . (مهذب الاسماء). || (مص ) آواز کردن ...
صیاح . [ ص َی ْ یا ] (ع اِ) بوی خوشی است یا سرشستنی است . (منتهی الارب ). عطر و قیل غِسل . (اقرب الموارد). || (ص ) بانگ کننده . (مهذب الاسم...
صیاح . [ص َی ْ یا ] (اِخ ) از ستارگان ، و از ثوابت و از صور شمالی است . حارس الشمال . راعی الشاء. عرقوب الاسد. طاردةالبرد. درک الاسد. بقار. گاوچران ...
صیاءة. [ ص َ ءَ ] (ع اِ) آب و دیگر پلیدی که از سلا برآید بعد ولادت . (منتهی الارب ).
صیاءة. [ ءَ ] (ع اِ) آب و دیگر پلیدی که از سلا برآید بعد ولادت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به صاء شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.