اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سیر

نویسه گردانی: SYR
سیر. (ص ) پهلوی «سر» ۞ ، زباکی «سر» (راضی ، خشنود). (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نقیض گرسنه . (برهان ). مقابل گرسنه . (آنندراج ) :
بساکسا که بره است و فرخشه بر خوانش
و بس کسا که جوین نان همی نیابد سیر.

رودکی .


یکی صمصام فرعون کش عدوخواری چو اژدرها
که هرگز سیر نبود وی ز مغز و از دل اعدا.

دقیقی .


نه پیل و نه تخت و نه بار و بنه
بنانی تو سیری و هم گرسنه .

فردوسی .


یک نیمه ٔ گیتی ستد و سیر نباشد
تا نیمه ٔ دیگر گرد و دیر نباشد.

منوچهری .


سیر خورده گرسنه را مست و دیوانه پندارد. (تاریخ بیهقی ).
ای سیر ترا نان جوین خوش ننماید
معشوق من است آنکه به نزدیک تو زشت است . ۞

سعدی .


- امثال :
سیر از گرسنه خبر ندارد و سواره از پیاده .
سیر را از گرسنه چه غم .
سیر مردن به که گرسنه زیستن .
سیری مهمان روسفیدی صاحبخانه است .
|| (اِ) وزنی است معین و آن در خراسان پانزده مثقال است . (برهان ). اکنون در تهران شانزده مثقال است . (حاشیه برهان قاطع چ معین ). وزنه ای معادل 16 مثقال است که چهل یک من تبریز میباشد. (ناظم الاطباء). || پهلوی «سیقر» ۞ ، هزوارش «شوم » شون ۞ . رجوع شود به توما. || «آلیوم » ۞ . گیاهی است از نوع سوسنها و دارای چندین جنس مختلف است و بعضی از آنها را برای استفاده از پیاز یا برگ میکارند، مانند سیر معمولی ۞ ژکه گلهای آن چتری است و سوخ آن قطعات جداگانه بر روی یک طبق قرار دارد و پیاز و موسیر هم از انواع آن است . (گل گلاب صص 281 - 282 از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). مشهور است که برادر پیاز باشد و به عربی ثوم خوانند. (برهان ) (آنندراج ). فوم . (ترجمان القرآن ) :
این جهان را فریب بسیار است
بفروشد به نرخ سوسن سیر.

ناصرخسرو.


مدعی بسیار داری اندرین صنعت و لیک
زیرکان دانند سیر از سوسن و خار از سمن .

سنایی .


هست مهر زمانه با کینه
سیر دارد میان لوزینه .

سنایی .


از تو تا جمله نور دین لقبان
فرق دان چون میان لاله ز سیر ۞ .

سوزنی .


هستم ز شر چو نار ز دانه به تیر مه
وز خیزپچ میانه چو اندر بهار سیر.

سوزنی .


که بود با تو همه پوست در وفا چو پیاز
که روزگار به لوزینه درندادش سیر.

انوری .


بچنین جهل علم دین بشناس
که شناسند نافه مشک بسیر.

خاقانی .


بنده با افکندگی مشاطه جاه شه است
سیر با آن گندگی هم ناقد مشک ختاست .

خاقانی (دیوان چ سجادی ص 87).


در سیر نشان سوسنی هست
ریحان نشود ولیک در دست .

نظامی .


بوی عبیر از گند سیر فروماند. (گلستان چ یوسفی ص 179).
- امثال :
از سیر تا پیاز برای کسی گفتن .
سیر در لوزینه داشتن .
مثل سیر و سرکه دل جوشیدن ؛ بی تاب شدن . ناراحت بودن .
مشک را با سیر آزمایند .
|| گیاهی است که پیوسته در آبهای ایستاده روید و خوردنش حیض را بگشاید و بول را براند و آنرا به عربی قرةالعین و کرفس العاء خوانند. (برهان ). || (ص ) مستغنی . بی نیاز. بی زار. (آنندراج ). || پررنگ : سیاه سیر. سبز سیر. زرد سیر. سرخ سیر :
طالعم شیر است نقش شیر زن
جهد کن رنگ کبودی سیر زن .

مولوی .


|| (پسوند) پسوندی که دلالت بر مکان کند: گرمسیر؛ جای گرم . سردسیر؛ جای سرد : هوای آن سردسیر است بغایت چنانکه درخت و باغ نباشد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
پاک سیر. [ ی َ ] (ص مرکب ) که سیرتهای پاک و پسندیده دارد : مهتر پاکخوی پاک سیرخواجه سید عمید ابن زیاد.فرخی .
جان سیر. (ص مرکب ) آنکه مرگ خواهد. آنکه از حیات سیر آمده است . مجازاً، بی باک و دلاور در جانبازی : از برای آزمون می آزمودزانکه بس مردانه و...
چمن سیر. [ چ َ م َ س َ / س ِ ] (ص مرکب ) آنکه در چمن ها بگردد. مرادف چمن گرد. (از آنندراج ). گردش کننده ٔ در باغها. (ناظم الاطباء). سیرکننده در ب...
خوب سیر. [ی َ ] (ص مرکب ) نیک نهاد. (ناظم الاطباء) : خنک آنان که خداوند چنین یافته اندبردبار و سخی و خوب خوی و خوب سیر.فرخی .شادمان باد و بکا...
خوش سیر. [ خوَش ْ / خُش ْ س َ / س ِ ] (ص مرکب ) خوش رفتار. خوش راه . خوش حرکت . راهوار.
خوش سیر. [ خوَش ْ / خُش ْ ی َ ] (ص مرکب ) خوب سیرت . || نیکوکار. پارسا.
دره سیر. [ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پیشکوه بخش تفت شهرستان یزد. واقع در 19هزارگزی خاور تفت و 4 هزارگزی باختر جاده ٔ یزد، با 696تن...
چابک سیر. [ ب ُ س ِی ْ ] (ص مرکب ) تندرو. زودگذر. شتابناک : آن نگر کآسمان چابک سیرنام من شر نهاد و نام تو خیر.نظامی (هفت پیکر).
ابن سیر. [ اِ ن ُ ؟ ] (اِخ ) از وراقین و کتابت مصحف نیز می کرده است در نیمه ٔ اول مائه ٔ چهارم هجری . (ابن الندیم ).
سیر کردن . [ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) راه رفتن . رفتن . طی کردن : تا بدین هفت فلک سیر کند هفت اخترهمچنین هفت پدیدار بود هفت اورنگ . فرخی .روز...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۸ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.