اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سیکی

نویسه گردانی: SYKY
سیکی .[ سی / ی َ ] (ص نسبی ، اِ) شرابی است که چندی آن را بجوشانند که چهار دانگش رفته و دو دانگش مانده باشد و در اصل سه یکی بوده ترکیب داده سیکی گفته اند. (آنندراج ) (انجمن آرا). شرابی که چندان جوشانند تا چهار دانگش رفته و دو دانگش مانده باشد در اصل سه یکی بوده ترکیب داده سیکی کرده اند و به عربی مثلث خوانند. (فرهنگ رشیدی ). شرابی که چندان جوش دهند و صافش کنند که از سه حصه آن یک حصه باقیمانده باشد. (غیاث اللغات ). نبیذ. صهبا. (تفلیسی ). می . شراب . (جهانگیری ). شراب جوشانیده که به عربی مثلث خوانند یعنی در اصل سه یکی بوده ترکیب کرده اند سیکی شده . (برهان ) :
بادام تر و سیکی و بهمان و باستار
ای خواجه این همه که تو بر میدهی شمار ۞ .

رودکی .


هیزم خواهم همی دو امنه ز جودت
جود و جریب و دو خم سیکی چون خون .

ابوالعباس (از لغت فرس اسدی ص 498).


نکند مستی هر چند که در مجلس
ننهد سیکی بر دست کم از یک .

فرخی .


عشق بازی کن و سیکی خور و برخند بر آن
که ترا گوید سیکی مخور و عشق مباز؟

فرخی .


آن حجامان برفته بودند و خوکان اصلی را سیکی بار کردند و بیاوردند. (تاریخ سیستان ).
جعد ژولیده و پرورده ز سیکی لاله
زلف شوریده و پژمرده ز مستی عبهر.

سنایی .


تو این صوفیان بین که می خورده اند
مرقع به سیکی گرو برده اند.

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
سیکی خوار. [ سی / ی َ خوا / خا ] (نف مرکب ) سیکی خوارنده . سیکی خواره . آنکه شراب مثلث خورد. نوشنده ٔ سیکی . || شرابخوار. باده نوش . (فرهنگ فا...
سیکی فروش . [ سی / ی َ ف ُ ] (نف مرکب ) سیکی فروشنده . آنکه سیکی فروشد. || شراب فروش . می فروش . (فرهنگ فارسی معین ).
سیکی خواره . [ سی / ی َ خوا / خا رَ / رِ ] (نف مرکب ) سیکی خورنده . رجوع به سیکی خوار شود : شب شد بمستان اندکی تریاک بیداری بده رندان سیکی خ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.