 
        
            سیلاب 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        SYLAB 
    
							
    
								
        سیلاب . (اِخ ) دهی  است  از دهستان  طیبی  سرحدی  بخش  کهکیلویه ٔ شهرستان  بهبهان . دارای  175 تن  سکنه  است . آب  آن  از چشمه . محصول  آنجا غلات ، برنج ، پشم  و لبنیات  می باشد. شغل  اهالی  زراعت  و گله داری  است . ساکنین  از طایفه ٔ طیبی  هستند. (از فرهنگ  جغرافیائی  ایران  ج  6).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        سیلاب . [ س َ / س ِ ] (اِ مرکب ) سیل . (غیاث  اللغات ) (آنندراج ). توجبه . لاخیز. جریان  روانی  تند و سریع آب . (ناظم  الاطباء) : رهایی  خواهی  از سیل...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        سیلاب . [ س ِ ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  کره سنی  بخش  سلماس  شهرستان  خوی . دارای  520 تن  سکنه . آب  آن  از دره ٔ دیرعلی  و چشمه  و محصول  آنجا غ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        سیلاب . [ س ِ ] (اِخ ) دهی  است  جزو دهستان  شیرامین  بخش  دهخوارقان  شهرستان  تبریز. دارای  464 تن  سکنه . آب  آن  از چشمه . محصول  آنجا غلات ، بادام...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        سیل واژه ای عربی است که واژه ی پارسی آب به آن افزوده شده است؛ و پارسی جایگزین، اینهاست: 1ـ لوراب lurâb (لور + آب)؛ 2ـ تاژیاب tâžiâb (اوستایی: taciap)*...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        سیلاب کند. [ س َ / س ِ ک َ ] (ن مف  مرکب ، اِ مرکب ) زمینی  را گویند در کوه  و صحرا که  آب  و سیل  آنرا کنده  و رخنه ها در آن  افکنده  باشد و آن  رخنه...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        سیلاب گیر. [ س َ / س ِ ] (نف  مرکب ) زمین  پست  که  آب  در آن  جمع شود. (آنندراج ) (از ناظم  الاطباء) : ما از شراب  لعل  بهمت  گذشته ایم سیلاب گیر نیس...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        سیلاب خیز. [ س َ / س ِ ] (نف  مرکب ) سیلاب خیزنده . که  سیلاب  از آن  برخیزد. در بیت  زیر ظاهراً، در معرض  سیلاب  : رخنه  کن  این  خانه ٔ سیلاب خیزتا ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        سیلاب دوانی . [ س َ / س ِ دَ ] (حامص  مرکب ) مجازاً، کرم  کردن  و بسیار بخشیدن . (آنندراج ). سخاوت  و داد و دهش  بسیار. (ناظم  الاطباء) : ابر لطف  تو ...