اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سیمین تن

نویسه گردانی: SYMYN TN
سیمین تن . [ ت َ ] (ص مرکب ) سیمین بدن . آنکه بدن وی چون نقره سپید باشد :
گفت وقت گل است باده بخواه
زآن سمن عارضین سیمین تن .

فرخی .


کجا شد آن صنم ماهروی سیمین تن
کجا شد آن بت عاشق پرست مهرلقای .

فرخی .


بت سیمین تن سنگین دل من
بتو گمره شده مسکین دل من .

نظامی .


نگارین روی شیرین خوی عنبربوی سیمین تن
چه خوش بودی در آغوشم اگر یارای آنستی .

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.