اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سیه کردن

نویسه گردانی: SYH KRDN
سیه کردن . [ ی َه ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سیاه کردن . به رنگ تیره درآوردن . || نوشتن . با نوشتن کاغذ را سیاه کردن . سیاه ساختن چیزی :
برادران منا زین سپس سیه مکنید
به مدح خواجه ٔ ختلان به جشنها خامه .

منجیک .


پیرزنی موی سیه کرده بود
گفتمش ای مامک دیرینه روز.

سعدی .


ز غیبت چه میخواهد آن ساده مرد
که دیوان سیه کرد و چیزی نخورد.

سعدی .


|| بدبخت و شوم ساختن . به بدبختی دچار کردن :
سیه کرد و گران روز غریبان
سیاهی روی و آواز گرانت .

ناصرخسرو.


رجوع به سیاه کردن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
سیه کردن چشم . [ ی َه ْ ک َ دَ ن ِ چ َ / چ ِ ] (مص مرکب ) روشن کردن چشم . (غیاث اللغات ). || سرمه کشیدن و چشم را سیاه کردن . (یادداشت بخط...
دیوان سیه کردن . [ دی ی َهَْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) صحیفه ٔاعمال سیاه کردن . کنایه از معصیت کردن : ز غیبت چه میخواهد آن ساده مردکه دیوان س...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.