اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شاد شدن

نویسه گردانی: ŠAD ŠDN
شاد شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خوشحال شدن . بهجت . بهج . فرح . (ترجمان القرآن ). اعجاب . (منتهی الارب ). ابتهاج . استبهاج . بهج . استبشار. ارتیاح . اجتذال . جَذل . انفراج . استطراب . بَش ّ. بشاشت . تبشش :
پری چهره را بچه بد در نهان
از آن شاد شد شهریار جهان .

فردوسی .


کند حلقه در گردن کنگره
شود شیر شاد از شکار بره

فردوسی .


چنان شاد شد زان سخن شهریار
که ماه آمدش گفتی اندر کنار.

فردوسی .


وقت خزان بیاد رزان شد دلم فراخ
وقت بهار شاد بسبزه و گیا شدم .

ناصرخسرو.


روز رخشنده کز و شاد شود مردم
از پس انده و رنج شب تار آید.

ناصرخسرو.


بسته شنودی که جز بوقت گشادش
جان و روان عدو ازو بشود شاد.

ناصرخسرو.


گر چه بسیار دهد شاد نبایدت شدن
بعطاهاش که جز عاریتی نیست عطاش .

ناصرخسرو.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.