شاش

نویسه گردانی: ŠAŠ

شاش .(ع اِ) عمامه . (دیوان البسه ٔ مولانا نظام قاری ، فرهنگ دیوان ص 201). دستار. (منتخب اللغات ) :
از گلفتنت عقد نیاید بشماری
تا بسته ٔ پیچ و شکن شیله و شاشی .

نظام قاری (دیوان البسه ص 113).

|| کلاه زیر عمامه . (دیوان البسه ص 201). || بند عمامه و تحت الحنک . (ناظم الاطباء). ۞ || موسلین . (دیوان البسه ص 201).

واژه های قبلی و بعدی

واژه های همانند

۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه

واژه

معنی

شاش

شاش . (اِ) معروف است و به عربی بول گویند. (برهان قاطع). اسم فارسی بول است که کمیز نیز نامند.(فهرست مخزن الادویه ). بول و کمیز. شاشیدن م...

شاش

شاش . (ص ) شریر. بدذات . (ناظم الاطباء). ۞ || مخالف . واژگونه . (ناظم الاطباء). ۞

شاش

شاش . (اِخ ) نام قریه ای است به ری و منسوبین بدان اندکند. (معجم البلدان ).

شاش

شاش . (اِخ ) نام شهری به ماوراءالنهر. (صحاح الفرس ). شهری است به ماوراءالنهر که چاچ نیز گویند. (فرهنگ رشیدی ). نام شهری است و مشهور به چا...

شاش

شاش . (اِخ ) (نهرالشاش ) آب شاش . رود چاچ . جیحون . سیر دریا. اسم متداول رود بزرگ جگسارتس که اعراب سیحون مینامیدند و شهر مهم چاچ در حوالی آن...

شاش زدن

شاش زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) شاشیدن . خاصه شاشیدن موش و گربه به چیزی . || شاشه زدن . ترشح و لعاب زدن : نشست و سخن را همی خاش زدزآب ...

شاش کردن

شاش کردن .[ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شاشیدن . رجوع به شاشیدن شود.

شاش کوچک

شاش کوچک . [ ش ِ چ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در تداول عامه بول و ادرار و کمیز را گویند. مقابل شاش بزرگ رجوع به شاش بزرگ شود.

شاش بزرگ

شاش بزرگ . [ ش ِ ب ُ زُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در تداول عامه خاصه کودکان غایط و مدفوع انسان . مقابل شاش کوچک که ادرار است .

نظرهای کاربران

نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.

برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.

ورود