اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شاک

نویسه گردانی: ŠAK
شاک . [ شاک ک ] (ع ص ) ۞ گمان کننده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). شک کننده و گمان برنده . (غیاث اللغات ). مرتاب . نقیض متیقن . مریب . گمانمند. (مهذب الاسماء). متردد میان نقیضین بدون ترجیح یکی بر دیگر :
هر آینه که یقین باشد آنچه گفت مرا
یقین شناسم و در گفت او نباشم شاک .

سوزنی .


|| مرد باسلاح تمام . (از منتهی الارب ). رجل شاک فی السلاح . (از اقرب الموارد) (از غیاث اللغات ) (از ناظم الاطباء). ۞ باسلیح . تمام سلاح . زیناوند: شاکی ؛ مرد با سلاح تمام یعنی سلحدار و سپاهی . ج ، شُکّاک : قوم شکاک فی الحدید؛ ای غارقون فی السلاح . (اقرب الموارد) (غیاث ). || مرد باسلاح تند و تیز: رجل شاک السلاح ۞ ؛ مرد با سلیح تیز چالاک . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). مرد با سلاح تیز و چالاک . (آنندراج ). || در نیزه کشنده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || شتر لنگان و خمیده در راه رفتن : بعیر شاک ؛ شترلنگان و خمیده . (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). اشتری لنگ . (مهذب الاسماء). || (اِ) آماس گلو که بیشتر کودکان بدان مبتلا شوند.(از متن اللغة) (از اقرب الموارد). منتفخ و ورم کرده و آماس دیده . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
شاک . (اِ) سینه بند زنان را گویند و آن پارچه ای باشد چهارگوشه که پستانهای خود را بدان بندند. (برهان قاطع). سینه بند زنان را گویند و آن را شا...
شاک . [ ک َ ] (هندی ، اِ) طبق روایت بشن پران نام درختی باشد. (ماللهند بیرونی ص 117).
شاک . (پسوند) ظاهراً بصورت مزید مؤخری در کلمه ٔ چمشاک آمده است و یا آنکه چمشاک صورتی از چمشک ، مبدل چشمک است .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.