اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شامخ

نویسه گردانی: ŠAMḴ
شامخ . [ م ِ ] (ع ص ) بلند. مرتفع. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
- جبال شامخات و شوامخ ؛ کوه های بلند. (از منتهی الارب ) :
عاقلان را در جهان جائی نماند
جز که در کهسارهای شامخات .

ناصرخسرو.


- نسب شامخ ؛ شریف و عالی نسب . (از اقرب الموارد).
|| متکبر. (منتهی الارب )(از اقرب الموارد). رجل شامخ ؛ کثیرالشموخ . (از اقرب الموارد). ج ، شمخ . || بمجاز کسی که بینی خود را بواسطه ٔ تکبر بلند کند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شمخ الرجل بانفه ؛ تکبر نمود. (منتهی الارب ). ج ، شُمَّخ .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: والا (دری) آگراو āgrāv (مانوی: agrāv) ***فانکو آدینات 09163657861
همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: نَشیم والا (دری) ***فانکو آدینات 09163657861
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.