اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شان

نویسه گردانی: ŠAN
شان . (اِ) خانه ٔ زنبور که در آن شهد بود و آن را شانه و کواره و لانه نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری ). خانه ٔ زنبور عسل است و آن را شانه و کواره نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری ). خانه ٔ زنبور عسل را گویند که در آن عسل باشد. (برهان قاطع). خانه ای که زنبور عسل سازد و شهد در آن کند. (فرهنگ رشیدی ) (سراج اللغات ). عبارت از خانه ٔ زنبور عسل است . در فارسی خانه ٔ زنبوران که در آن عسل باشد. (غیاث اللغات بنقل از فرهنگ سروری ). خانه ٔ زنبور عسل . (انحمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). خانه ٔ زنبور که در آن شهد بود. (مؤید الفضلاء). خانه ٔ زنبور که در آن عسل نهد. (ناظم الاطباء). کندوی زنبور عسل که آن را شانی و شانی موم نیز گویند. (اشتنگاس ). عبارت از خانه ٔ زنبور عسل است و بعضی خانه ٔ عسل غیرمصفی را نامند. (فهرست مخزن الادویه ) :
ز آب شور نقره و ریگ عسیله زاعتقاد
سالکان از نقره کان و از عسل شان دیده اند.

خاقانی .


کعبه شان شهد و کان زر درستست ای عجب
خیل زنبوران و مارانش نگهبان آمده .

خاقانی .


ز بد گر نیکویی ناید تو عذرش زآفرینش نه
که معذور است مار، ار نیست چون نحل ازعسل شانش .

خاقانی .


زانکه چون نحل این بنا را خود مهندس بود شاه
آب چون آیینه شان انگبینی گشت از صفا.

خاقانی .


خلق تو از ابتدا تربیت نحل کرد
یافت از آن تربیت شان عظیم انگبین .

سلمان ساوجی .


|| و بعضی عسل غیرمصفی را نامند. (فهرست مخزن الادویه ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
همه شان . [ هََ م ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش گرمی شهرستان اردبیل . دارای 50 تن سکنه ، آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله و حبوب است . (از ...
شان تونگ . (اِخ ) ۞ نام ناحیتی است از چین در ساحل بحر اصفر و جمعیت آن 38/900/000 تن است و مرکز آن تسی نن باشد.
شان عسل . [ ن ِ ع َ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آشیانه ٔ زنبوران که در آن شهد و موم میباشد. (بهار عجم ). و رجوع به شان شود.
شان موم . [ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بمعنی شان عسل باشد : مانند شان موم که ریزند شمع از آن شد خانه ها خراب که سروت نهال شد. وحید (از...
عظیم شأن . [ ع َ ش َءْن ْ ] (ص مرکب ) عظیم الشأن . دارای شأن عالی . عظیم رتبت . (فرهنگ فارسی معین ) : پوشیده نماند که ازین زمره ٔ عظیم شا...
شان و شوکت . [ ن ُ ش َ ک َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) مرتبه و توانایی و قدرت . شان و شوکت رجوع به شأن و شوکت شود.
قافیه تنگ بودن لغت‌نامه دهخدا قافیه تنگ بودن . [ ی َ / ی ِ ت َ دَ ] قافیه تنگ شدن (آمدن ،افتادن )؛ مشکل بودن (شدن ) اتیان قوافی : خاقانی را گلی بچنگ ا...
(شَ ء ن) به معنی مقام و منزلت و جایگاه است.
شعن . [ ش َ ع َ ](ع اِ) برگ خشک افتاده ٔ از درخت و یا گیاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.