شاهنامه
نویسه گردانی:
ŠAHNAMH
شاهنامه . [ م َ / م ِ ] (اِمرکب ) نامه ٔ ممتاز در نوع خود. || نامه ٔ شاه . || کتاب تاریخ و سرگذشت پادشاهان ایران . در پهلوی آن را خدای نامه گفتندی . کتابی که در آن شرح زندگانی و نبرد شاهان و پهلوانان آنان آمده است . سیرالملوک . خدای نامه . (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ). || (اِخ ) نام بزرگترین شاهکار ادبی ایران از فردوسی طوسی . رجوع به فردوسی شود.
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
شاهنامه خوان . [ م َ / م ِ خوا / خا ] (نف مرکب ) خواننده ٔ شاهنامه . آنکه کتاب شاهنامه خواند. || که شاهنامه به آواز بلند و لحن گیرا و خاص خ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
شاهنامه خوانی . [ م َ / م ِ خوا / خا ](حامص مرکب ) شاهنامه خوان ، شغل و عمل شاهنامه خوان .
شاهنامه ابومنصوری شاهنامهای است که در سال ۳۴۶ ه.ق به دستور و سرمایهٔ ابومنصور محمد بن عبدالرزاق طوسی، حاکم توس و به دست ابومنصور معمری (ابومنصور مَع...
شاهنامهٔ خالقی مطلق نسخهای از شاهنامه ویراستهٔ جلال خالقی مطلق است. این تصحیح در هشت دفتر میان سالهای ۱۳۶۶–۱۳۸۶ ه.ش توسط انتشارات بنیاد میراث ایران...
بَرسَمرً ،به فتح ب و س و م ساکن » درخت و یا میوه انار ؟؟؟
متن مقدمه شاهنامه ابومنصوری ــ تألیف ابومنصورالمعمری سال 346 هـ . ق.
سپاس و آفرین خدای را که این جهان و آن جهان را آفرید؛ و ما بندگان را اندر جها...
شاه نامه . [ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) نام لحنی است در موسیقی . رجوع به کلمه ٔ آهنگ در لغتنامه شود.